۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

متی فصل ۹ ( ترجمه تفسیری)


متی   فصل ۹  ( ترجمه تفسیری)


  شفای افلیج
 ۱ پس عیسـی سوار قایق شـد و به شهـر خود، كفرناحوم كه در آن طرف دریاچه بود، بازگشت .  ۲ ناگهان عده ای ، پسر افلیجی را كه روی تشكی دراز كشیده بود نزد او آوردند. وقتی عیسی ایمان ایشان را دید به بیمار گفت : «پسرم ، غصه نخور! من گناهانت را بخشیدم.»  ۳ بعضی از روحانیون كه در آنجا حضور داشتند، با خود گفتند: «كفر می گوید؛ خود را خدا ساخته است .»  ۴ عیسی كه می دانست آنها چه فكر می كنند، از ایشان پرسید: «این چه افكار پلیدی است كه به خود راه می دهید؟  ۵ آیا بخشیدن گناهان آسانتر است یا شفا دادن مرض ؟  ۶ اكنون به شما ثابت می كنم كه من در این دنیا، اختیار بخشیدن گناه را دارم .» آنگاه رو به پسر افلیج كرد و گفت : «برخیز و تشكت را جمع كن و به خانه برو.»  ۷ پسر از جای خود جهید و به خانه رفت !  ۸ حاضرین ، با دیدن این معجزه ، ترسیدند و خدا را شكر كردند كه چنین قدرتی به انسان داده است .

  یک گناهکار شاگرد عیسی می شود
 ۹ عیسی بر سر راه خود، به یك باجگیر به نام «مَتّی » برخورد، كه در محل وصول باج و خراج نشسته بود. عیسی به او فرمود: "بیا و مرا پیروی كن !" متی فوراً برخاست و همراه او رفت .  ۱۰ یك روز عیسی و شاگردانش در خانه متی بر سر سفره غذا نشسته بودند. عده ای از باجگیران و اشخاص بدنام شهر نیز مهمان متی بودند.  ۱۱ وقتی روحانیون این را دیدند، اعتراض كنان به شاگردان عیسی گفتند: «چرا استاد شما با این قبیل افراد نشست و برخاست می كند؟»  ۱۲ عیسی در جواب ایشان گفت : «به این دلیل كه افراد سالم احتیاج به پزشك ندارند، بلكه بیماران به پزشك نیاز دارند.»  ۱۳ سپس اضافه كرد: «بروید، كمی در مورد این آیه كتاب آسمانی فكر كنید كه می فرماید: "من از شما هدیه و قربانی نمی خواهم ، بلكه دلسوزی و ترحم می خواهم ." رسالت من در این دنیا این است كه گناهكاران را بسوی خدا بازگردانم ، نه آنانی را كه گمان می كنند عادل و مقدسند! »

  پرستش دربارۀ روزه
 ۱۴ یك روز شاگردان یحیای تعمید دهنده نزد عیسی آمده ، از او پرسیدند: «چرا شاگردان شما مانند فریسیان روزه نمی گیرند؟»  ۱۵ عیسی در جواب گفت : «آیا میهمانان تا زمانی كه داماد با ایشان است می توانند ماتم كنند و روزه بگیرند؟ ولی یك روز خواهد آمد كه من از نزد دوستانم خواهم رفت . آن زمان ، وقت روزه گرفتن است .  ۱۶ هیچیك از شما به لباس پوسیده ، پارچه نو وصله نمی كند، زیرا وصله ، لباس را پاره می كند و سوراخ ، گشادتر می شود.  ۱۷ ویاكسی شراب تازه را در مَشك كهنه نمی ریزد، چون در اثر فشار شراب ، مشك پاره می شود؛ هم مشك از بین می رود و هم شراب ضایع می شود. شراب تازه را باید در مشك تازه ریخت ، تا هم شراب سالم بماند، هم مشك . »

  عیسی دختری را زنده می کند
 ۱۸ هنوز سخن عیسی تمام نشده بود كه سرپرست عبادتگاه آن محل سر رسید و او را پرستش كرد و گفت : «دخترم همین الان فوت كرد. ولی استدعا دارم بیایید و دستتان را بر او بگذارید تا زنده شود.»  ۱۹ عیسی و شاگردانش بسوی خانه او براه افتادند.  ۲۰ در این وقت ، زنی كه دوازده سال از خونریزی رنج می برد، از پشت سر عیسی آمد و به گوشه ردای او دست زد؛  ۲۱ چون با خود فكر كرده بود كه اگر چنین كند، بهبود خواهد یافت .  ۲۲ عیسی برگشت و او را دید و فرمود: «دخترم ، غصه نخور! ایمانت باعث شفایت شد!» آن زن همان لحظه بهبود یافت .  ۲۳وقتی عیسی به خانه سرپرست عبادتگاه رسید و با گروه نوحه خوانها و مردم مضطرب روبرو شد،  ۲۴ فرمود: »همه بیرون بروید. این دختر نمرده ؛ خوابیده است !» ولی آنها به حرف او خندیدند!  ۲۵ سرانجام وقتی همه بیرون رفتند، عیسی به داخل اطاق رفته ، دست دختر را گرفت ، و دختر صحیح و سالم از جای خود برخاست .  ۲۶ خبر این معجزه در سراسر آن نواحی پیچید.

  شفای دو نابینا و یک لال
 ۲۷ وقتی عیسی از خانه آن دختر بیرون می آمد، دو مرد نابینا بدنبال او افتاده ، فریاد می زدند: «ای پسر داود پادشاه ، به ما رحم كن «.  ۲۸ آنان با عیسی وارد خانه ای شدند كه در آن زندگی می كرد. عیسی از ایشان پرسید: «آیا ایمان دارید كه می توانم چشمان شما را باز كنم ؟« گفتند: «بلی آقا، ایمان داریم«.  ۲۹ پس او دست بر چشمان ایشان گذاشت و فرمود: «چون ایمان دارید، پس شفا بیابید! «.  ۳۰ ناگهان چشمان ایشان باز شد و توانستند ببینند. عیسی با تأكید به ایشان فرمود تا در این مورد به كسی چیزی نگویند.  ۳۱ اما به محض اینكه از خانه بیرون رفتند، به هر كه رسیدند ماجرا را بازگو كردند.  ۳۲ وقتی از آنجا خارج می شدند، عیسی با مردی روبرو شد كه بخاطر روح ناپاكی كه در او بود، نمی توانست حرف بزند. ۳۳ پس عیسی آن روح ناپاك را از او اخراج كرد، و زبان او فوراً باز شد. همه مردم غرق حیرت شدند و گفتند: «در اسرائیل هرگز چنین چیزی دیده نشده است«.  ۳۴ اما روحانیون گفتند: «او به این دلیل می تواند ارواح ناپاك را از وجود مردم بیرون كند كه رئیس ارواح ناپاك یعنی شیطان در وجود اوست «.  ۳۵ در آن زمان ، عیسی به تمام شهرها و دهات آن منطقه رفته ، در عبادتگاه های یهود تعلیم می داد و برقراری ملكوت خداوند را به مردم اعلام می كرد؛ او هر جا می رفت ، امراض مردم را شفا می بخشید.  ۳۶ دل او بشدت برای مردم می سوخت ، زیرا مشكلات فراوان داشتند و نمی دانستند به كجا بروند و از چه كسی كمك بخواهند. آنها مانند گوسفندانی بی چوپان بودند.  ۳۷ عیسی به شاگردانش گفت : «محصول زیاد است ، اما كارگر كم .  ۳۸ پس از صاحب محصول تقاضا كنید تا برای جمع آوری محصول ، كارگران بیشتری بكار گیرد«

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر