۱۳۹۴ خرداد ۸, جمعه

مرقس فصل ۳ ( ترجمه تفسیری)



مرقس   فصل ۳  ( ترجمه تفسیری)


  شفا در روز شنبه
 ۱ در کفرناحوم عیسی بار دیگر به کنیسه رفت و در آنجا مردی را دید که دستش از کار افتاده بود.  ۲ آن روز شنبه بود؛ به همین دلیل مخالفانش مواظب بودند تا اگر آن مرد را در آن روز شفا بخشد، این موضوع را بهانه ای قرار دهند و او را متهم کنند به اینکه دستورات مذهبی را زیر پا می گذارد.  ۳ عیسی ازآن مردخواست که درمقابل همه بایستد.  ۴ سپس رو به مخالفانش کرد و فرمود: “بنظر شما روز شنبه برای چیست ؟ برای نیکی کردن است یا بدی کردن ؟ برای نجات دادن جان است یا برای هلاک ساختن آن ؟” هیچکس حرفی نزد.  ۵ عیسی که از سنگدلی آنان به خشم آمده بود، نگاهی غضب آلود بر ایشان انداخت ، و به آن مرد فرمود: “دستت را دراز کن !” مرد دستش را دراز کرد و همان لحظه شفا یافت .  ۶فریسیان بلافاصله از کنیسه خارج شدند و نزد افراد حزب “هیرودیان “ رفتند و با یکدیگر مشورت کردند تا راهی بیابند که عیسی را بکشند.  ۷ در این ضمن ، عیسی به همراه پیروانش بسوی ساحل دریاچه رفت  ۸ و جمعی بیشمار از اهالی جلیل و یهودیه و اورشلیم و همچنین از سرزمین ادومیه و از آنطرف رود اردن ، حتی از صور و صیدون به دنبالش روانه شدند، زیرا خبر معجزات او را شنیده بودند.  ۹ جمعیت بقدری زیاد بود که به شاگردانش فرمود قایقی برایش آماده نگاه دارند تا اگر لازم شد سوار شده ، از ازدحام مردم دور بماند،  ۱۰ زیرا آن روز، بسیاری را شفا می بخشید، بطوری که تمام بیماران بسوی او هجـوم می آوردنـد تا به او دست بزنند و شفـا بیابند.  ۱۱ کسانی نیز که گرفتار ارواح پلید بودند، وقتی چشمشان به او می افتاد، در مقابلش به خاک می افتادند و فریاد برآورده ، می گفتند: “تو فرزند خدا هستی !”  ۱۲ ولی عیسی با تأکید زیاد، به آنها می فرمود که نزد مردم او را شهرت ندهند.

  دوازده شاگرد عیسی
 ۱۳ سپس عیسی به تپه ای برآمد و از آنانی که منظور نظرش بودند، دعوت کرد تا نزد او بروند.  ۱۴ سپس ، از میانشان دوازده نفر را برگزید تا شاگردان همیشگی او باشند  ۱۵ و ایشان را بفرستد که پیام خدا را به گوش مردم برسانند، بیماران را شفا دهند و ارواح پلید را بیرون کنند.  ۱۶ آن دوازده نفر اینان هستند: شمعون (که عیسی او را “پطرس “ لقب داد)؛  ۱۷ یعقوب و یوحَنا (که پسران زبدی بودند و عیسی آنان را “پسران رعد” لقب داد)؛  ۱۸ اندریاس ، فیلیپ ، بَرتولُما، متی، توما، یعقوب (پسر حلفی )، تدی ، شَمعون (عضو حزبی بود که برای برانداختن دولت روم در اسرائیل فعالیت می کرد)؛  ۱۹ و یهودا اسخریوطی (همان که بعداً به عیسی خیانت کرد.)

  تهمت ناروا به عیسی
 ۲۰ وقتی عیسی به خانه ای که محل اقامتش بود بازگشت ، باز عده زیادی جمع شدند، بطوری که حتی فرصت غذا خوردن نیز پیدا نکرد.  ۲۱نزدیکانش با شنیدن این خبر آمدند تا او را به خانه اش ببرند، چون فکر می کردند عقلش را از دست داده است .  ۲۲ عده ای از علمای دینی نیز که از اورشلیم آمده بودند، می گفتند: “شیطان که رئیس ارواح ناپاک است به جلدش رفته ، و به همین دلیل روحهای ناپاک از او فرمان می برند.”  ۲۳عیسی ایشان را خواست و مثلها زده ، از ایشان پرسید: “چگونه ممکن است شیطان خودش را بیرون براند؟  ۲۴ مملکتی که بین مردمش دو دستگی ایجاد شود، نابود می شود.  ۲۵ خانواده ای که بین اعضایش تفرقه باشد، از هم می پاشد.  ۲۶ و اگر شیطان با خودش می جنگید، قادر به انجام هیچ کاری نمی شد و تابحال نابود شده بود.  ۲۷ در واقع ، کسی نمی تواند وارد خانه شخصی نیرومند شود و دارایی و اموالش را غارت کند، مگر اینکه اول آن شخص را ببندد و بعد به غارت بپردازد. برای بیرون کردن ارواح پلید نیز باید اول شیطان را بست .  ۲۸ عین حقیقت را به شما می گویم که هر گناهی که انسان مرتکب شود، قابل بخشش می باشد، حتی اگر کفر به من باشد.  ۲۹ ولی اگر کسی به روح القدس کفر گوید، خدا هرگز او را نخواهد بخشید و بار این گناه تا ابد بر دوش او خواهد ماند.”  ۳۰ عیسی این را به این علت گفت که مردم بجای اینکه معجزات او را ناشی از قدرت روح القدس بدانند، می گفتند که او بقدرت شیطان معجزه می کند.  ۳۱ آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند و بیرون آن خانه شلوغ ، منتظرش شدند و کسی را فرستادند تا او را خبر کند.  ۳۲ در حالیکه عیسی در میان عده ای نشسته بود، به او پیغام داده ، گفتند: “مادر و برادرانت بیرون منتظر هستند.”  ۳۳ در پاسخ ایشان فرمود: “مادر من کیست ؟ برادرانم چه کسانی هستند؟”  ۳۴ و نگاهی به آنانی که در اطرافش نشسته بودند، انداخت و فرمود: “اینان مادر و برادرانم هستند.  ۳۵ هر که خواست خدا را بجا آورد، او برادر و خواهر و مادر من است .”

مرقس فصل ۲ ( ترجمه تفسیری)



مرقس   فصل ۲  ( ترجمه تفسیری)


  شفای افلیج
 ۱ پس از چنـد روز، عیسی به کفرناحوم بازگشت و خبر ورود او فوری در شهر پیچید.  ۲ طولی نکشید که خانه ای که عیسی در آن بود پر شد، بطوری که حتی بیرون خانه نیز جای ایستادن نبود. در آن حال ، او پیام خدا را برای مردم بیان می کرد.  ۳ درهمین هنگام ، چهار نفر آمدند و مرد افلیجی را بر تختی آوردند.  ۴ ولی نتوانستند خود را از لابلای جمعیت به عیسی برسانند. پس به پشت بام رفتند و سقف بالای سر عیسی را برداشتند و افلیج را با تختش در مقابل پایهای او پایین فرستادند.  ۵ وقتی عیسی دید که چقدر ایمانشان به او قوی است ، به آن افلیج فرمود: “پسرم گناهانت بخشیده شد!”  ۶ بعضی از علمای مذهبی که در آنجا نشسته بودند، پیش خود فکر کردند:  ۷ ”عجب کفری ! مگر او خداست که چنین چیزی می گوید؟ غیر از خدای یگانه چه کسی می تواند گناهان انسان را ببخشد.”  ۸ عیسی همان لحظه در خود درک کرد که چه فکر می کنند. پس رو به ایشان کرده ، فرمود: “چرا از این موضوع در اندیشه اید؟  ۹ آیا فکر می کنید بخشیدن گناهان انسان ، از شفا دادن مرضش سختتر است ؟  ۱۰ حال ثابت می کنم که سخن بیجایی نگفته ام ، بلکه واقعاً اختیار و توانایی بخشیدن گناه بشر را دارم .” آنگاه رو به افلیج کرد و به او فرمود:  ۱۱ ”تو شفا یافته ای . بسترت را جمع کن و به خانه ات برو!”  ۱۲ افلیج از جا پرید و بلافاصله بستر خود را جمع کرد و در مقابل چشمان حیرت زده مردم ، از آن خانه خارج شد. همه خدا را شکر می کردند و به یکدیگر می گفتند: “تا بحال چنین چیزی ندیده بودیم !”

  یک گناهکار شاگرد عیسی می شود
 ۱۳ عیسی بار دیگر به ساحل دریا رفت و مردم دور او حلقه زدند. عیسی نیز ایشان را تعلیم می داد.  ۱۴ سپس هنگامی که می رفت ، لاوی پسر حلفی را دید؛ او مأمور جمع آوری باج و خراج بود و در محل کارش نشسته بود. عیسی به او فرمود: “بیا و از من پیروی کن .” لاوی نیز بلافاصله بدنبال او براه افتاد.  ۱۵ آنشب لاوی تمام همکاران خود و افراد بدنام شهر را برای شام دعوت کرد تا عیسی و شاگردان او را ببینند. در بین طرفداران عیسی ، اینگونه اشخاص زیاد دیده می شدند.  ۱۶ اما بعضی از روحانیون یهود، وقتی عیسی را دیدند که با چنین اشخاص بدنام سر یک سفره نشسته است ، به شاگردان او گفتند: “چطور استاد شما رغبت می کند با این اشخاص پست همنشین باشد؟”  ۱۷ عیسی سخن آنان را شنید و به ایشان فرمود: “بیماران به پزشک نیاز دارند، نه اشخاص سالم . من نیز آمده ام تا گمراهان را به راه راست دعوت کنم نه کسانی را که خود را عادل و مقدس می پندارند.”

  سؤال دربارۀ روزه
 ۱۸ پیروان یحیی و نیز فریسیان عادت داشتند بطور مرتب روزه بگیرند. پس عده ای نزد عیسی آمدند و از او پرسیدند: “چرا شاگردان شما، مانند پیروان یحیی و فریسیان ، روزه نمی گیرند؟”  ۱۹ عیسی به ایشان فرمود: “آیا دوستان داماد در جشن عروسی روزه می گیرند؟ آیا تا موقعی که داماد همراه ایشان است ، باید غصه دار باشند؟ هرگز!  ۲۰ ولی روزی که داماد از ایشان جدا شد، روزه خواهند گرفت .  ۲۱ از این گذشته ، روزه شما یکی از مراسم کهنه ای است که با روش جدید من سازگار نمی باشد. مثل اینست که یک تکه پارچه نو را به لباس کهنه وصله کنید؛ می دانید چه می شود؟ بزودی وصله جدا می شود و پارگی لباس بدتر از اول می گردد.  ۲۲ همچنین ، خودتان بهتر می دانید که شراب تازه را در مَشک کهنه نمی ریزند، چون مَشک کهنه می ترکد؛ آنگاه هم شراب از بین می رود و هم مَشک . شراب تازه را باید در مَشک تازه ریخت .”

  دین برای انسان یا انسان برای دین
 ۲۳ یک روز شنبه ، که روز مقدس یهود است ، عیسی و شاگردانش از میان کشتزارها می گذشتند. در همانحال که می رفتند، شاگردان خوشه های گندم رامی چیدند و دانه هایش را می خوردند.  ۲۴ برخی از روحانیون یهود به عیسی گفتند: “پیروانت نباید این کار را بکنند، چون برخلاف دستورات مذهبی ماست . امروز شنبه و روز استراحت است و نباید دست به هیچ کاری زد.”  ۲۵ اما عیسی پاسخ داد: “مگر در تورات نخوانده اید که داود و یارانش وقتی گرسنه بودند، چه کردند؟  ۲۶ زمانی که ابیاتار، کاهن اعظم بود، ایشان وارد خانه خدا شدند و نان مقدس را خوردند، در حالیکه فقط کاهنان اجازه داشتند آن نان را بخورند. آیا آن کار برخلاف دستورات مذهبی نبود؟”  ۲۷ سپس افزود: “روز شنبه برای استراحت انسان بوجود آمد، نه انسان برای روز شنبه .  ۲۸ من صاحب اختیار روز شنبه هستم و اختیار دارم بگویم مردم در روزهای شنبه چه باید بکنند و چه نباید بکنند.”

۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

مرقس فصل ۱ ( ترجمه تفسیری)



مرقس   فصل ۱  ( ترجمه تفسیری)


  ظهور نجات دهنده
 ۱ انجیل عیسی مسیح ، فرزند خدا، این چنین آغاز می شود:  ۲ خدا به زبان اشعیای نبی خبر داده بود که مسیح را به این جهان خواهد فرستاد، و شخصی را نیز پیش از او گسیل خواهد داشت تا مردم جهان را برای آمدن او آماده سازد.  ۳ اشعیا نوشت که این پیشرو مسیح ، در بیابان خشک و سوزان زندگی خواهد کرد و مردم را بسوی زندگی خداپسندانه هدایت خواهد نمود، تا برای آمدن مسیح خداوند آماده باشند.  ۴ این شخص همان یحیای پیامبر بود که در بیابان زندگی می کرد و به مردم می گفت : “توبه کنید و غسل تعمید بگیرید تا به همه نشان دهید که از گناهانتان دست کشیده اید. آنگاه خدا از سر تقصیراتتان خواهد گذشت و شما را خواهد بخشید.”  ۵ مردم از شهر اورشلیم و از تمام سرزمین یهودیه به آن بیابان می شتافتند تا سخنان او را بشنوند. آنان به اعمال و رفتار بد خود اعتراف می کردند و از یحیی در رود اردن غسل تعمید می گرفتند.  ۶ لباس یحیی از پشم شتر و کمربند او از چرم و خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود.  ۷ او به مردم چنین می گفت : “بزودی شخصی خواهد آمد که از من خیلی بزرگتر است ، بطوری که من حتی لیاقت خدمتگزاری او را ندارم .  ۸ من شما را با آب تعمید می دهم ، ولی او شما را به روح القدس تعمید خواهد داد.”  ۹ یکی از همان روزها، عیسی از شهر ناصره ، واقع در ایالت جلیل ، نزد یحیی رفت و از او در رود اردن تعمید گرفت .  ۱۰ هنگامی که عیسی از آب بیرون می آمد، دید که آسمان باز شد و روح القدس به شکل کبوتری فرود آمد و بر او قرار گرفت ،  ۱۱ و ندایی از آسمان در رسید و گفت : “تو فرزند عزیز من هستی که از تو بسیار خشنودم .”  ۱۲ بلافاصله پس از این رویداد، روح خدا، عیسی را به بیابان برد. در آنجا چهل روز تنها ماند.  ۱۳ فقط حیوانات وحشی با او بودند. در این مدت شیطان او را وسوسه می کرد، اما فرشتگان از او مراقبت می نمودند.

  آغاز خدمت عیسی
 ۱۴ مدتی بعد، پس از آنکه یحیی بدستور هیرودیس پادشاه ، زندانی شد، عیسی به ایالت جلیل آمد تا پیام خدا را به مردم برساند.  ۱۵ او فرمود: “زمان موعود فرا رسیده است . بزودی خداوندْ ملکوت خود را برقرار خواهد ساخت . پس ، از گناهان خود دست بکشید و به این خبر خوش ایمان بیاورید.”  ۱۶ روزی عیسی در کناره دریاچه جلیل قدم می زد که چشمش به شمعون و برادرش اندریاس افتاد. ایشان تور به دریا انداخته ، مشغول صید ماهی بودند، چون کارشان ماهیگیری بود.  ۱۷ عیسی ایشان را صدا زد و فرمود: “از من پیروی کنید تا شما را صیاد مردم سازم .”  ۱۸ایشان نیز بی درنگ تورهای خود را بر زمین گذاشتند و به دنبال او براه افتادند.  ۱۹ کمی جلوتر، یعقوب و یوحنا، پسران زبدی را دید که در قایق ، تورهای ماهیگیری خود را تعمیر می کردند.  ۲۰ ایشان را نیز دعوت کرد تا پیروی اش کنند، که بلافاصلـه پـدر خود زبدی را با کارگران گذاشتند و بدنبال او رفتند.

  عیسی بیماران را شفا می بخشد
 ۲۱ سپس همگی وارد شهر کفرناحوم شدند، و صبح روز شنبه به عبادتگاه یهود که آن را کنیسه می نامیدند، رفتند. در آنجا عیسی پیغام خدا را برای مردم بیان فرمود.  ۲۲ مردم از موعظه او تعجب کردند چون هرگز نشنیده بودند که کسی با چنین قدرت و اقتداری سخن گوید و برای اثبات گفته های خود، نیازی نداشته باشد که گفتار بزرگان را شاهد بیاورد.  ۲۳ در آن عبادتگاه ، دیوانه ای حضور داشت که با دیدن عیسی فریاد زد: ۲۴ ”ای عیسای ناصری ، چرا ما را آسوده نمی گذاری ؟ آیا آمده ای ما را هلاک سازی ؟ تو را می شناسم ؛ تو فرستاده مقدس خدا هستی .”  ۲۵عیسی حرف روح پلید را قطع کرد و دستور داد تا از او بیرون بیاید.  ۲۶ همان دم ، روح پلید او را به زمین زد، نعره ای برآورد و از او خارج شد.  ۲۷ حیرت همه حاضرین را فرو گرفت ؛ ایشان با هیجان به یکدیگر می گفتند: “این دیگر چه نوع مکتب جدیدی است ؟ کلام او بقدری قدرت دارد که حتی ارواح پلید نیز از او فرمان می برند!”  ۲۸ طولی نکشید که در تمام ایالت جلیل خبر معجزه عیسی پیچید.  ۲۹ عیسی از کنیسه خارج شد، و به اتفاق یعقوب و یوحنا به خانه شمعون و اندریاس رفت .  ۳۰ وقتی به خانه رسیدند، دیدند که مادر زن شمعون تب کرده و خوابیده است ؛ فوری به عیسی خبر دادند.  ۳۱ عیسی نزد او رفت ، دستش را گرفت و او را برخیزاند. همان لحظه تبش قطع شد و برخاست و مشغول پذیرایی گردید.  ۳۲ هنگام غروب ، مردم بیماران و دیوانگان را نزد عیسی آوردند تا شفایشان دهد.  ۳۳ تمام اهالی شهر نیز برای تماشا جلو در خانه گرد آمده بودند.  ۳۴ پس عیسی بیماران زیادی را شفا بخشید و روح های ناپاک بسیاری را از دیوانه ها بیرون کرد، اما اجازه نداد ارواح ناپاک چیزی بگویند زیرا او را می شناختند.  ۳۵ صبح روز بعد، وقتی هنوز هوا تاریک بود، عیسی برخاست و تنها به صحرا رفت تا در آنجا دعا کند.  ۳۶کمی بعد شمعون با سایرین به جستجوی او رفتند.  ۳۷ وقتی او را یافتند، گفتند: “همه بدنبال شما می گردند.”  ۳۸ ولی عیسی در جواب ایشان فرمود: “باید به شهرهای دیگر هم بروم ، تا به اهالی آنجا نیز پیغامم را برسانم ، چون بخاطر همین به اینجا آمده ام .”  ۳۹ پس در تمام ایالت جلیل سفر کرد و در کنیسه ها به تعلیم و راهنمایی مردم پرداخت و ارواح پلید را از دیوانه ها بیرون کرد.  ۴۰ روزی یک جذامی آمده ، نزد عیسی زانو زد و التماس کنان گفت : “اگر بخواهید می توانید مرا شفا دهید.”  ۴۱ عیسی دلش بر او سوخت ، دست خود را بر او گذاشت و فرمود: “البته که می خواهم ! شفا بیاب .”  ۴۲ بلافاصله جذام او بر طرف شد و شفا یافت .  ۴۳ هنگامی که عیسی او را مرخص می نمود، با تأکید زیاد به او فرمود: ۴۴ ”بی درنگ نزد کاهن برو تا تو را معاینه کند. بین راه نیز با کسی صحبت نکن . آن هدیه را هم که موسی برای جذامی های شفا یافته تعیین کرده ، با خودت ببر تا به همه ثابت شود که شفا یافته ای .”  ۴۵ اما او همانطور که می رفت ، فریاد می زد که شفا یافته است . در نتیجه ، مردم دور عیسی جمع شدند، بطـوری که از آن به بعد دیگـر نتوانست آزادانه وارد شهری شود. او مجبور بود پس از آن در بیابانها بماند، ولی مـردم از همه جا نـزد او می شتافتنـد.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

مقصود پولس

مقصود پولس.

از بیان این نکته که "مسیح ما را از لعنت شریعت رهانید"، چیست؟ (غلاطیان فصل 3 آیه 13)
هر مطلب را باید در چارچوب خودش خواند. این مهم ترین کار در درک کتاب مقدس است. اکثر جملات (آیه ها) کتاب مقدس فقط در ارتباط با جملات قبلی و بعدی معنی پیدا می کنند. مهم ترین سئوال این است که موضوع بحث چیست؟ یا به عبارت ساده تر: نویسنده چه می گوید؟
 که نویسنده چه می گوید و چرا این مطلب را درست در این قسمت بیان می کند، و حالا که این را گفت، بعد چه می گوید؟
نخست باید به این سئوال پاسخ داد که شریعت چیست؟
شریعت یهود شامل سه بخش بود:
یک. مقررات مربوط به قربانی حیوانات برای کفاره گناهان. پس از مرگ و قیام مسیح، این بخش از احکام غیر ضروری شدند، زیرا مسیح یک بار و برای همیشه برای گناهان انسان ها قربانی شد.
دو. احکام مدنی: این نوع احکام مربوط به زندگی روزمره قوم اسرائیل در دوران باستان می شد. از آن جا که فرهنگ و جامعه امروزی ما به کلی با آن زمان متفاوت است، برخی از این دستورالعمل ها را نمی توان به طور دقیق اجرا کرد. مثلا حکم مربوط به اجتناب از پختن بزغاله در شیر مادرش از همین دست است (تثنیه فصل چهاردهم آیه بیست و یکم). طبق کشفیات باستان شناسی، این کار یکی از آیین های حاصلخیزی بت پرستان بوده است و شیری که به این شکل به دست می آمد، بر مزارع پاشیده می شد تا محصول فراوان حاصل شود.
سه. احکام اخلاقی: این نوع احکام در واقع دستورات مستقیم خدا هستند که نمونه آن ده فرمان می باشد (خروج فصل بیستم آیات اول تا هفدهم). از این احکام باید کاملا اطاعت کرد. آن ها ذات و اراده خدا را آشکار می سازند و هنوز هم برای ما قابل اجرا می باشند. ما باید از احکام اخلاقی اطاعت کنیم، نه برای به دست آوردن نجات، بلکه برای این که زندگی مان خدا را خشنود سازد.
پولس در فصل سوم غلاطیان به بررسی ایمان و شریعت می پردازد. او از کتاب تثنیه آیه ای را نقل قول می کند تا ثابت کند که شریعت، بر خلاف ادعای شریعت گراها، نمی تواند کسی را از گناه پاک سازد:"خدا کسانی را که قوانین و دستورات خدا را رعایت نکنند، لعنت می کند" (تثنیه فصل بیست و هفتم آیه بیست و ششم). شریعت فقط محکوم می کند. شکستن حتی یکی از احکام، شخص را زیر محکومیت می برد. از آن جا که همه احکام خدا را نقض کرده اند، همه محکوم هستند و شریعت نمی تواند کاری برای برداشتن این محکومیت انجام دهد. بنابراین، مسیح با رفتن بر روی صلیب، لعنت حاصل از عدم رعایت شریعت را بر خود گرفت. مسیح این کار را کرد تا ما دیگر به خاطر گناهان خود مجازات نشویم و بتوانیم به وسیله او نجات یابیم.
نام عیسی، یعنی "نجات دهنده". عیسی نیامد تا به مردم کمک کند که خود را نجات دهند. او آمد تا آنان را از قدرت و کیفر گناه رهایی بخشد. هر چقدر هم خوب باشیم، نمی توانیم طبیعت گناه آلودی را که در همه ما هست، از بین ببریم.
آنچه مسلم است، شریعت نیکو است. با این توصیف، شریعت فقط می گوید خدا کیست؟ گناه چیست؟ اما قادر به رهانیدن ما از چنگال قدرتمند گناه نمی باشد. این خداوند است که ما را از قلمرو گناه می رهاند، در ما تغییر و تحول عمیق روحانی پدید می آورد و کمک می کند تا احکام او را انجام دهیم. ایمان به مسیح است که ما را نجات می بخشد و نه تلاش و کوشش شخصی. انسان قادر به نجات خود از قلمرو گناه نیست. این کار را خدا انجام می دهد.
"

عیسی زنده می شود


متی   فصل ۲۸  ( ترجمه تفسیری)


  عیسی زنده می شود
 ۱ شنبه به هر حال گذشت . یکشنبه صبح زود، مریم مجدلیه و آن مریم دیگر به سر قبر رفتند.  ۲ ناگهان زمین لرزه شدیدی رخ داد، زیرا یکی از فرشتگان خداوند از آسمان پایین آمده ، بسوی سنگ قبر رفت و آن را به کناری افکند و بر آن نشست .  ۳ صورت فرشته می درخشید و لباسش مثل برف سفید بود.  ۴ نگهبانان با دیدن او بشدت ترسیده ، لرزان شدند و همچون مرده ، بی حرکت بر زمین افتادند.  ۵ فرشته به زنان گفت : «نترسید! می دانم به دنبال عیسای مصلوب می گردید؛  ۶ او اینجا نیست ! همانطور که خودش گفته بود، زنده شده است . جلو بیایید و جایی که جسد او را گذاشته بودند، به چشم خود ببینید.  ۷ و حالا زود رفته ، به شاگردانش بگویید که او زنده شده است و به جلیل می رود تا ایشان را در آنجا ببیند. فراموش نکنید این پیغام را به آنان برسانید. »  ۸ زنان با عجله از قبر خارج شدند و در حالیکه هم می ترسیدند و هم بسیار خوشحال بودند، فوری بسراغ شاگردان رفتند تا پیغام فرشته را به ایشان بدهند.  ۹ در همان حال که می دویدند، ناگهان عیسی را در مقابل خود دیدند! او گفت : «سلام !» زنها به پایهای او افتادند و او را پرستش کردند.  ۱۰ عیسی به ایشان فرمود: «نترسید! بروید به برادران من بگویید که هر چه زودتر به جلیل بروند تا مرا در آنجا ببینند. »  ۱۱ زنان هنوز به شهر نرسیده بودند، که چند نگهبان از سر قبر، خود را به شهر رساندند و به کاهنان اعظم جریان را گفتند.  ۱۲ تمام سران قوم یهود جمع شدند و تصمیم گرفتند به نگهبانان پول زیاد بدهند تا بگویند  ۱۳ وقتی که در خواب بودند، شاگردان عیسی جسد او را شبانه دزدیدند.  ۱۴ در ضمن ، به نگهبانان گفتند: «اگر این موضوع به گوش فرماندار برسد، ما جوابش را خواهیم داد تا مشکلی برای شما ایجاد نشود. »  ۱۵ نگهبانان رشوه را گرفتند و خبر دروغ را شایع کردند، بطوری که هنوز هم که هنوز است یهودیان این قصه را باور می کنند.  ۱۶ پس یازده شاگرد عیسی به جلیل رفتند و بر کوهی که عیسی گفته بود، گرد آمدند.  ۱۷ وقتی عیسی را در آنجا دیدند، او را پرستش کردند، ولی بعضی از ایشان شک داشتند که او همان عیسی باشد.  ۱۸ آنگاه عیسی جلو آمد و به ایشان فرمود: «تمام اختیارات آسمان و زمین به من داده شده است .  ۱۹ پس بروید و تمام قومها را شاگرد من سازید و ایشان را به اسم پدر و پسر و روح القدس غسل تعمید دهید؛  ۲۰ و به ایشان تعلیم دهید که تمام دستوراتی را که به شما داده ام ، اطاعت کنند. مطمئن باشید هر جا که بروید، حتی دورترین نقطه دنیا باشد، من همیشه همراه شما هستم ! »

متی فصل ۲۷ ( ترجمه تفسیری)



متی   فصل ۲۷  ( ترجمه تفسیری)


  عیسی جانش را برای نجات مردم فدا می کند
 ۱ چون صبح شد، کاهنان اعظم و سران قوم ، با یکدیگر مشورت کردند تا راهی بیابند که عیسی را بدست مقامات رومی بسپارند تا کشته شود.  ۲پس عیسی را دست بسته به پیلاطوس ، فرماندار رومی ، تحویل دادند.  ۳ اما یهودای خائن ، وقتی دید که عیسی به مرگ محکوم شده است ، از کار خود پشیمان شد و سی سکه نقره ای را که گرفته بود، نزد کاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ایشان بازگرداند.  ۴ او به آنان گفت : «من گناه کرده ام چون باعث محکومیت مرد بیگناهی شده ام . » آنان جواب دادند: «به ما چه ؟ خودت خواستی ! »  ۵ پس او سکه ها را در خانه خدا ریخت و بیرون رفت و خود را با طناب خفه کرد.  ۶ کاهنان اعظم سکه ها را از روی زمین جمع کردند و گفتند: «شریعت ما اجازه نمی دهد پولی را که برای قتل پرداخت شده ، در بیت المال خانه خدا بگذاریم . »  ۷ بنابراین ، پس از بحث و مشورت ، قرار بر این شد که با آن پول قطعه زمینی را بخرند که کوزه گرها از خاکش استفاده می کردند، و از آن زمین بعنوان قبرستان خارجی هایی استفاده کنند که در اورشلیم فوت می شدند.  ۸ به همین ، دلیل آن قبرستان تا به امروز نیز به «زمین خون » معروف است .  ۹ این واقعه ، پیشگویی ارمیای نبی را به انجام رساند که فرموده بود: «آنها سی سکه نقره یعنی قیمتی را که مردم اسرائیل برای او تعیین کرده بودند برداشتند،  ۱۰ و از کوزه گرها زمینی خریدند همانطور که خداوند به من فرموده بود. »  ۱۱ در این هنگام ، عیسی را به حضور پیلاطوس ، فرماندار رومی آوردند. فرماندار از او پرسید: «آیا تو همان مسیح موعود هستی ؟» عیسی جواب داد: «همینطور است که می گویی . »  ۱۲ آنگاه کاهنان اعظم و سران قوم یهود اتهامات متعددی بر او وارد ساختند، اما او هیچ جواب نداد.  ۱۳ پس پیلاطوس به او گفت : «نمی شنوی چه می گویند؟»  ۱۴ اما عیسی همچنان خاموش بود، به طوری که سکوت او فرماندار را نیز به تعجب واداشت .  ۱۵ و رسم فرماندار این بود که هر سال در عید پِسح ، یک زندانی را به خواست مردم آزاد کند. ۱۶ در آن سال ، زندانی مشهوری به اسم باراباس در زندان بود.  ۱۷ وقتی مردم آن روز صبح اجتماع کردند، پیلاطوس به ایشان گفت : «کدامیک از این دو نفر را می خواهید برایتان آزاد کنم : باراباس یا عیسی را که مسیح شماست ؟»  ۱۸ چون خوب می دانست که سران قوم یهود عیسی را از روی حسادت ، بخاطر محبوبیتش در میان مردم دستگیر کرده بودند.  ۱۹ در همان هنگام که پیلاطوس جلسه دادگاه را اداره می کرد، همسرش برای او پیغامی فرستاده ، گفت : «با این مرد بی گناه کاری نداشته باش ، چون دیشب بخاطر او خوابهای وحشتناک دیده ام . »  ۲۰ کاهنان اعظم و مقامات قوم یهود از این فرصت استفاده کردند و مردم را واداشتند که از پیلاطوس آزادی باراباس و اعدام عیسی را بخواهند.  ۲۱ پس فرماندار دوباره پرسید: «کدامیک از این دو نفر را می خواهید برایتان آزاد کنم ؟» مردم فریاد زدند: «باراباس را! »  ۲۲ پیلاطوس پرسید: «پس با عیسی که مسیح شماست ، چه کنم ؟» مردم یک صدا فریاد زدند: «مصلوبش کن ! »  ۲۳ پیلاطوس پرسید: «چرا؟ مگر چه گناهی کرده است ؟» ولی باز فریاد زدند: «اعدامش کن ! اعدامش کن ! »  ۲۴ وقتی پیلاطوس دید که دیگر فایده ای ندارد، و حتی ممکن است شورشی به پا شود، دستور داد کاسه آبی حاضر کنند، و در مقابل چشمان مردم دستهای خود را شست و گفت : «من از خون این مرد، بری هستم ؛ هر اتفاقی بیفتد شما مسئولید! » ۲۵ جمعیت فریاد زدند: «خونش به گردن ما وفرزندان ما باشد! »  ۲۶ پس پیلاطوس ، باراباس را برای ایشان آزاد کرد. سپس به سربازان دستور داد عیسی را شلاق بزنند و بعد او را بر روی صلیب اعدام کنند.  ۲۷ سربازان ابتدا عیسی را به حیاط کاخ فرماندار بردند و تمام سربازان دیگر را به دور او جمع کردند.  ۲۸ سپس ، لباس او را در آوردند و شنل ارغوانی رنگی بر دوش او انداختند،  ۲۹ و تاجی از خارهای بلند درست کردند و بر سرش گذاشتند، و یک چوب ، به نشانه عصای سلطنت ، بدست راست او دادند و پیش او تعظیم می کردند و با ریشخند می گفتند: «درود بر پادشاه یهود!»  ۳۰ پس از آن ، به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته ، بر سرش زدند.  ۳۱ پس از اینکه از مسخره کردن او خسته شدند، شنل را از دوشش برداشته ، لباس خودش را به او پوشانیدند، و او را بردند تا اعدام کنند.  ۳۲ در راه به مردی از اهالی قیروان واقع در شمال آفریقا برخوردند که اسمش شمعون بود. او را وادار کردند صلیب عیسی را دنبال او ببرد.  ۳۳ وقتی به محلی به نام "جُل جُتا" (به معنی «جمجمه سر») رسیدند،  ۳۴ سربازان به او شرابی مخلوط به مواد مخدر دادند تا درد را احساس نکند؛ اما وقتی آن را چشید، نخواست بنوشد.  ۳۵سربازان ، پس از مصلوب کردن او، بر سر تقسیم لباسهایش قرعه انداختند.  ۳۶ سپس همانجا در اطراف صلیب به تماشای جان دادن او نشستند. ۳۷ این نوشته را نیز بالای سر او بر صلیب نصب کردند: «این است عیسی ، پادشاه یهود. »  ۳۸ همان صبح دو دزد را نیز در دو طرف او دار زدند.  ۳۹ هرکس از آنجا رد می شد، سرش راتکان می داد و با ریشخند می گفت :  ۴۰ «تو که می خواستی خانه خدا را خراب کنی و در عرض سه روز باز بسازی ! اگر واقعاً فرزند خدایی ، از صلیب پایین بیا و خود را نجات بده . »  ۴۱ کاهنان اعظم و سران قوم نیز او را مسخره کرده ، می گفتند: «دیگران را نجات می داد ولی نمی تواند خود را نجات دهد!  ۴۲ تو که ادعا می کردی پادشاه یهود هستی ، چرا از صلیب پایین نمی آیی تا به تو ایمان آوریم ؟  ۴۳ تو که می گفتی به خدا توکل داری و فرزند او هستی ! اگر خدا تو را دوست دارد چرا نجاتت نمی دهد؟»  ۴۴ حتی آن دو دزد هم به او دشنام می دادند.  ۴۵ آن روز، از ظهر تا سه بعد از ظهر، تمام دنیا تاریک شد.  ۴۶ نزدیک به ساعت سه ، عیسی فریاد زده ، گفت : «ایلی ایلی لَما سبَقتنی »، یعنی «خدای من ، خدای من ، چرا مرا تنها گذاشته ای ؟»  ۴۷ بعضی که آنجا ایستاده بودند، تصور کردند که الیاس نبی را صدا می زند.  ۴۸ یکی از آنان دوید و ظرفی از شراب ترشیده را بر سر یک چوب گذاشت و نزدیک دهان او برد تا بنوشد.  ۴۹ ولی دیگران گفتند: «کاری نداشته باش ! بگذار ببینیم آیا الیاس می آید او را نجات دهد یا نه ؟»  ۵۰ آنگاه عیسی فریاد بلند دیگری برآورد و جان سپرد. ۵۱ در آن لحظه ، ناگهان پرده خانه خدا که در مقابل مقدس ترین جایگاه قرار داشت ، از سر تا پا دو پاره شد و چنان زمین لرزه ای رخ داد که سنگها شکافته ،  ۵۲ و قبرها باز شدند و بسیاری از مقدسین خدا که مرده بودند، زنده شدند؛  ۵۳ و پس از زنده شدن عیسی ، از قبرستان به اورشلیم رفتند و بسیاری ایشان را دیدند.  ۵۴ سربازانی که در پای صلیب عیسی بودند، با فرمانده خود، از این زمین لرزه و رویدادها وحشت کردند و گفتند: «حتماً این مرد فرزند خدا بود. »  ۵۵ عده ای از زنان که عیسی را خدمت می کردند و به دنبال او از جلیل آمده بودند، در آنجا حضور داشتند و از دور ناظر واقعه بودند.  ۵۶ در بین ایشان مریم مجدلیه ، مریم مادر یعقوب و یوسف ، و مادر یعقوب و یوحنا پسران زبدی دیده می شدند.  ۵۷ هنگام غروب ، مردی ثروتمند به نام یوسف که اهل رامه و یکی از پیروان عیسی بود،  ۵۸ به حضور پیلاطوس رفت و از او جسد عیسی را خواست . پیلاطوس دستور داد جسد را در اختیار او قرار دهند.  ۵۹ یوسف جسد را گرفت و در کتان پاکی پیچید،  ۶۰ و در مقبره ای که به تازگی برای خود از سنگ تراشیده بود، جای داد. سپس سنگی بزرگ در مقابل قبر قرار داد و رفت .  ۶۱ مریم مجدلیه و آن مریم دیگر، هر دو آنجا بودند و نگاه می کردند.  ۶۲ روز بعد، پس از مراسم اولین روز پِسح ، کاهنان اعظم و فریسیان نزد پیلاطوس رفتند  ۶۳ و گفتند: «قربان ، به یاد داریم که آن فریبکار وقتی زنده بود، یک بار گفت : "من پس از سه روز زنده می شوم ."  ۶۴ پس خواهش می کنیم دستور فرمایید قبر را تا سه روز زیر نظر داشته باشند، تا شاگردانش نتوانند بیایند و جسد او را بدزدند و ادعا کنند که او زنده شده است ! اگر موفق به این کار شوند، وضع بدتر از اول می شود. »  ۶۵ پیلاطوس گفت : «چرا از محافظین خانه خدا استفاده نمی کنید؟ آنان خوب می توانند از قبر محافظت کنند. »  ۶۶ پس رفتند و سنگ در قبر را مهر کردند و نگهبانان گماشتند تا کسی به قبر نزدیک نشود.

مسیحیت چیست و مسیحیان به چه چیزی ایمان دارند؟


مسیحیت چیست و مسیحیان به چه چیزی ایمان دارند؟

در اول قرنتیان 1:15-4 اینچنین می خوانیم: "الآن ای برادران شما را از انجیلی که به شما بشارت دادم اعلام می نمایم که آن را هم پذیرفتید و در آن هم قائم می باشید. و بوسیلۀ آن نیز نجات می یابید به شرطی که آن کلامی را که به شما بشارت دادم محکم نگاه دارید والا عبث ایمان آوردید. زیرا که اول به شما سپردم آنچه نیز یافتم که مسیح بر حسب کتب در راه گناهان ما مُرد."

اعتقاد و ایمان مسیحی در این آیات مشخص است. آنچه که مسیحیت را در مقایسه با سایر ادیان منحصر به فرد می کند این است که مسیحیت بیش از آنکه در رابطه با مراسم مذهبی باشد در مورد یک رابطه و مشارکت شخصی است. شخص مسیحی به جای آنکه خود را مجبور به اطاعت ازامر و نهی های مذهبی نماید، این هدف را دنبال می کند که رابطه ای بسیار نزدیک با خدای پدر داشته باشد. ایجاد این رابطه تنها حاصل کار مسیح و عملکرد روح القدس در زندگی مؤمنین است.

مسیحیان بر این عقیده اند که کتابمقدس کلام الهام شدۀ الهی و فاقد هر گونه اشتباه می باشد. به همین دلیل آنها ایمان دارند که تعلیم کتابمقدس در هر زمینه ای صحیح ترین، بانفوذترین، و مقتدرانه ترین نظر است. (دوم تیموتاؤس 16:3؛ دوم پطرس 20:1-21) مسیحیان به یک خدای واحد ایمان دارند که سه شخصیت است: پدر، پسر، و روح اقدس.

مسیحیان ایمان دارند که هدف خاص خدا از آفرینش انسان این بوده است که انسان با خدا رابطه داشته باشد، اما گناه تمام بشریت را از خدا جدا ساخت (رومیان 12:5؛ 23:3). مسیحیت تعلیم می دهد که عیسی مسیح خدای کامل و انسان بی نقصی بود که بر این جهان خاکی قدم نهاد (فیلیپیان 6:2-11) و بر صلیب جان داد. مسیحیان ایمان دارند که عیسی مسیح پس از مرگ مدفون شد، روز سوم از مردگان برخاست، و الآن بدست راست خدای پدر نشسته است تا برای ایمانداران شفاعت کند (عبرانیان 25:7). پیغام مسیحیت اعلام این حقیقت است که مرگ مسیح بر روی صلیب برای پرداخت جریمۀ گناه تمام بشر کافی و بسنده بوده است؛ و این همان عاملی است که رابطۀ گسیختۀ بین خدا و انسان را بازسازی می کند. (عبرانیان 11:9-14؛ 10:10؛ رومیان 23:6؛ 8:5)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

آماده و هشیار باشید


متی   فصل ۲۵  ( ترجمه تفسیری)


  آماده و هشیار باشید
 ۱ وقایع ملکوت خدا شبیه ماجرای ده دختر جوانی است که ندیمه های عروس بودند. این ندیمه ها چراغهای خود را روشن کردند تا به پیشواز داماد بروند.  ۲ پنج تن از این ندیمه ها که عاقل بودند،  ۳ در چراغهای خود روغن کافی ریختند تا ذخیره داشته باشند؛  ۴ اما پنج تن دیگر که نادان بودند، روغن کافی نریختند.  ۵ چون آمدن داماد بطول انجامید، ندیمه ها را خواب در ربود.  ۶ اما در نیمه های شب ، در اثر سروصدا از خواب پریدند: داماد می آید! برخیزید و به پیشوازش بروید!  ۷ ندیمه ها فوراً برخاستند و چراغهای خود راآماده کردند.  ۸ پنج دختری که روغن کافی نیاورده بودند، چون چراغهایشان خاموش می شد، از پنج دختر دیگر روغن خواستند.  ۹ ولی ایشان جواب دادند: اگر از روغن خود به شما بدهیم ، برای خودمان کفایت نخواهد کرد. بهتر است بروید و برای خودتان بخرید.  ۱۰ ولی وقتی آنان رفته بودند، داماد از راه رسید و کسانی که آماده بودند، با او به جشن عروسی داخل شدند و در بسته شد.  ۱۱ کمی بعد، آن پنج دختر دیگر رسیدند و از پشت در فریاد زدند: آقا، در را باز کنید! ۱۲ اما جواب شنیدند: بروید! دیگر خیلی دیر شده است !  ۱۳ پس شما بیدار بمانید و آماده باشید چون نمی دانید در چه روز و ساعتی من باز می گردم .

  در کار خداوند کوشا و وفادار باشید
 ۱۴ ملکوت آسمان را می توان با این حکایت نیز تشریح کرد: مردی عزم سفر داشت . پس خدمتگزاران خود را خواست و به آنان سرمایه ای داد تا در غیاب او، آن را بکار بیندازند.  ۱۵ به هر کدام به اندازه توانایی اش داد: به اولی پنج کیسه طلا، به دومی دو کیسه طلا و به سومی یک کیسه طلا. سپس عازم سفر شد.  ۱۶ اولی که پنج کیسه طلا گرفته بود، بی درنگ مشغول خرید و فروش شد و طولی نکشید که پنج کیسه طلای دیگر هم به دارایی او اضافه شد.  ۱۷ دومی هم که دو کیسه طلا داشت ، همین کار را کرد و دو کیسه طلای دیگر نیز سود برد.  ۱۸ ولی سومی که یک کیسه طلا داشت ، زمین را کند و پولش را زیر سنگ مخفی کرد.  ۱۹ پس از مدتی طولانی ، ارباب از سفر برگشت و خدمتگزاران خود را برای تصفیه حساب فرا خواند.  ۲۰ شخصی که پنج کیسه طلا گرفته بود، ده کیسه طلا تحویل داد  ۲۱ ارباب به او گفت : آفرین ، آفرین ! حال که در این مبلغ کم درستکار بودی ، مبلغ بیشتری به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی من شریک شو.  ۲۲ سپس آن که دو کیسه گرفته بود جلو آمد وگفت : آقا، شما دو کیسه طلا داده بودید؛ دو کیسه دیگر هم سود آورده ام .  ۲۳ اربابش به او گفت : آفرین ! تو خدمتگزار خوب و باوفایی هستی . چون در این مبلغ کم ، امانت خود را نشان دادی ، حالا مبلغ بیشتری به تو می دهم . بیا و در شادی من شریک شو.  ۲۴ آنگاه آخری با یک کیسه جلو آمد و گفت : آقا، من می دانستم که شما آنقدر مرد سختگیری هستید که حتی از زمینی که چیزی در آن نکاشته اید انتظار محصول دارید.  ۲۵ پس ، از ترسم پولتان را زیر سنگ مخفی کردم تا مبادا از دست برود. بفرمایید این هم پول شما.  ۲۶ ارباب جواب داد: ای آدم تنبل و بیهوده ! اگر تو می دانستی که من آنقدر سختگیر هستم که حتی از زمینی که چیزی در آن نکاشته ام انتظار محصول دارم ،  ۲۷ پس چرا پولم را لااقل نزد صرافان نگذاشتی تا بهره اش را بگیرم ؟  ۲۸ سپس اضافه کرد: پول این مرد را بگیرید و به آن شخصی بدهید که ده کیسه طلا دارد.  ۲۹ چون کسی که بتواند آنچه که دارد خوب بکار ببرد، به او باز هم بیشتر داده می شود. ولی کسی که کارش را درست انجام ندهد، آن را هر چقدر هم کوچک باشد از دست خواهد داد.  ۳۰ حالا این خدمتگزار را که به درد هیچ کاری نمی خورد، بگیرید و در تاریکی بیندازید، تا در آنجا از شدت گریه ، دندانهایش را بر هم بفشارد.

  روز داوری
 ۳۱ هنگامی که من ، مسیح موعود، با شکوه و جلال خود و همراه با تمام فرشتگانم بیایم ، آنگاه بر تخت باشکوه خود خواهم نشست .  ۳۲ سپس تمام قومهای روی زمین در مقابل من خواهند ایستاد و من ایشان را از هم جدا خواهم کرد، همان طور که یک چوپان ، گوسفندان را از بزها جدا می کند؛  ۳۳ گوسفندها را در طرف راستم قرار می دهم و بزها را در طرف چپم .  ۳۴ آنگاه بعنوان پادشاه ، به کسانی که در طرف راست منند خواهم گفت : بیایید ای عزیزان پدرم !بیایید تا شما را در برکات ملکوت خدا سهیم گردانم ، برکاتی که از آغاز آفرینش دنیا برای شما آماده شده بود.  ۳۵زیرا وقتی من گرسنه بودم ، شما به من خوراک دادید؛ تشنه بودم ، به من آب دادید؛ غریب بودم ، مرا به خانة تان بردید؛  ۳۶ برهنه بودم ، به من لباس دادید؛ بیمار و زندانی بودم ، به عیادتم آمدید.  ۳۷ نیکوکاران در پاسخ خواهند گفت : خداوندا، کی گرسنه بودید تا به شما خوراک بدهیم ؟ کی تشنه بودید تا به شما آب بدهیم ؟  ۳۸ کی غریب بودید تا شما را به منزل ببریم یا برهنه بودید تا لباس بپوشانیم ؟  ۳۹ کی بیمار یا زندانی بودید تا به ملاقات شما بیاییم ؟  ۴۰ آنگاه به ایشان خواهم گفت : وقتی این خدمتها را به کوچکترین برادران من می کردید، در واقع به من می نمودید.  ۴۱سپس بکسانی که درطرف چپ من قرار دارند، خواهم گفت : ای لعنت شده هااز اینجا بروید وبه آتش ابدی داخل شوید که برای شیطان و ارواح شیطانی آماده شده است .  ۴۲ زیرا گرسنه بودم و شما به من خوراک ندادید؛ تشنه بودم و بمن آب ندادید؛  ۴۳ غریب بودم و بمن جا ندادید؛ برهنه بودم و مرا نپوشانیدید؛ بیمار و زندانی بودم و شما به ملاقاتم نیامدید.  ۴۴ جواب خواهند داد: خداوندا، کی شما گرسنه و تشنه یا غریب و برهنه یا بیمار و زندانی بودید تا خدمتی به شما بکنیم ؟  ۴۵ در جواب خواهم گفت : وقتی به کوچکترین برادران من کمک نکردید، در واقع به من کمک نکردید.  ۴۶ و این اشخاص به کیفر ابدی می رسند، ولی نیکوکاران به زندگی جاوید خواهند پیوست . «