۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

صعود عیسی به آسمان

صعود عیسی به آسمان

صعود عیسی به آسمان

۱ای تِئوفیلوس، من کتاب نخست خود را در باب همۀ اموری تألیف کردم که عیسی به‌عمل نمودن و تعلیم دادنشان آغاز کرد۲تا روزی که به‌واسطۀ روح‌القدس دستورهایی به رسولان برگزیدۀ خود داد و سپس به بالا برده شد.۳او پس از رنج کشیدن، خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است. پس به مدت چهل روز بر آنان ظاهر می‌شد و دربارۀ پادشاهی خدا با ایشان سخن می‌گفت.۴یکبار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: «اورشلیم را ترک مکنید، بلکه منتظر آن وعدۀ پدر باشید که از من شنیده‌اید.۵زیرا یحیی با آب تعمید می‌داد، امّا چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روح‌القدس تعمید خواهید یافت.»
۶پس چون گرد هم آمده بودند، از او پرسیدند: «خداوندا، آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسرائیل باز‌خواهی گردانید؟»
۷عیسی پاسخ داد: «بر شما نیست که ایام و زمانهایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛۸امّا چون روح‌القدس بر شما آید، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان، شاهدان من خواهید بود.»
۹عیسی پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان می‌نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان برگرفت.۱۰هنگامی که می‌رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند۱۱و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز‌خواهد آمد، به همینگونه که دیدید به آسمان رفت.»

انتخاب مَتیاس به‌جای یهودا

۱۲آنگاه شاگردان از کوه موسوم به زیتون به اورشلیم بازگشتند. آن کوه بیش از مسافت یک روز شَبّات با اورشلیم فاصله نداشت.۱۳چون به شهر رسیدند، به بالاخانه‌ای رفتند که اقامتگاهشان بود. آنان پِطرُس و یوحنا، یعقوب و آندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولْما و مَتّی، یعقوب فرزند حَلْفای و شَمعون غیور و یهودا فرزند یعقوب بودند.۱۴ایشان همگی به همراه زنان و نیز مریم مادر عیسی و برادران او، یکدل تمامی وقت خود را وقف دعا کردند.
۱۵یکی از آن روزها، پِطرُس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد۱۶و گفت: «ای برادران، آن نوشتۀ کتب‌مقدّس باید به حقیقت می‌پیوست که در آن روح‌القدس مدتها پیش به زبان داوود دربارۀ یهودا، راهنمای گرفتارکنندگانِ عیسی، پیشگویی کرده بود.۱۷زیرا او یکی از ما محسوب می‌شد و سهمی در این خدمت داشت.»
۱۸(یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن به‌روی درافتاد و از میان پاره شد و اَمعا و اَحشایش همه بیرون ریخت.۱۹ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و به‌زبان خود آن محل را «حَقَلْ‌دِما»، یعنی زمین خون نامیدند.)
۲۰«در کتاب مزامیر نوشته شده است:
«‌”باشد که خانه‌اش متروک گردد
و کس در آن مأوا نگیرد،“
و نیز آمده است:
«‌”باشد که منصب نظارتش نیز به‌دیگری سپرده شود.“
۲۱از این‌رو لازم است از میان کسانی که در تمام مدت آمد و رفت عیسای خداوند در میان ما، با ما بوده‌اند،۲۲از زمان تعمید یحیی تا روزی که عیسی از نزد ما بالا برده شد، یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.»
۲۳پس دو تن را پیشنهاد کردند: یوسف را که بَرسابا خوانده می‌شد و او را به‌نام یوستوس هم می‌شناختند، و مَتیاس را.۲۴آنگاه چنین دعا کردند: «خداوندا، تو از قلوب همگان آگاهی. تو خود بر ما عیان فرما که کدامین‌یک از این دو را برگزیده‌ای۲۵تا این خدمت رسالت را بر عهده گیرد، خدمتی که یهودا از آن روی برتافت و به‌جایی رفت که بدان تعلق داشت.»۲۶سپس قرعه انداختند و به‌نام مَتیاس افتاد. بدینگونه او به جرگۀ یازده رسول پیوست.

۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

هشدار در مورد بازگشت به گناه

هشدار در مورد بازگشت به گناه

۱۴سخت بکوشید که با همۀ مردم در صلح و صفا به‌سر برید و مقدّس باشید، زیرا بدون قدّوسیت هیچ‌کس خداوند را نخواهد دید.۱۵مواظب باشید کسی از فیض خدا محروم نشود، و هیچ ریشۀ تلخی نمو نکند، مبادا موجب ناآرامی شود و بسیاری را آلوده کند.۱۶هشیار باشید که هیچ‌یک از شما فاسد یا همچون عیسو دنیوی نشود که به‌خاطر کاسه‌ای آش، حقِ پسر ارشد بودن خود را فروخت.۱۷و چنانکه می‌دانید، بعد که خواهان به‌میراث بردن آن برکت بود، مقبول واقع نشد. و هرچند ا زاری در پی آن بود، جای توبه پیدا نکرد.
۱۸زیرا به کوهی نزدیک نیامده‌اید که بتوان لمس کرد، کوهی که مشتعل به آتش باشد؛ و نه به تاریکی و تیرگی و باد شدید؛۱۹و نه به نفیر شیپور و یا به آواز کلامی که شنوندگان التماس کردند دیگر با ایشان سخن نگوید.۲۰زیرا تحمّل آن فرمان را نداشتند که می‌گفت، «حتی اگر حیوانی کوه را لمس کند، می‌باید سنگسار شود.»۲۱آن منظره چنان هراسناک بود که موسی گفت: «از ترس به خود می‌لرزم.»
۲۲بلکه به کوه صهیون نزدیک آمده‌اید، به اورشلیم آسمانی که شهر خدای زنده است. به جمع شادمانۀ هزاران هزار فرشته آمده‌اید،۲۳به کلیسای نخستزادگانی که نامهایشان در آسمان نوشته شده است. به خدا نزدیک شده‌اید، به خدایی که داور همه آدمیان است، و به روحهای پارسایانی که کامل شده‌اند،۲۴و به عیسی که واسطۀ عهدی جدید است، و به خونِ پاشیده‌ای که نیکوتر از خون هابیل سخن می‌گوید.
۲۵بهوش باشید که از گوش فرادادن به آن که سخن می‌گوید، سر بازمزنید. اگر آنان که به آن که بر زمین بدیشان هشدار داده بود گوش فراندادند، راه گریزی نیافتند، پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر از گوش فرادادن به آن که از آسمان به ما هشدار می‌دهد، سر باززنیم.۲۶در آن زمان، صدای او زمین را به‌لرزه درآورد، امّا اکنون وعده داده است که «یک بار دیگر نه تنها زمین بلکه آسمان را نیز به‌لرزه در‌خواهم آورد.»۲۷عبارتِ «یک بار دیگر» به از میان برداشته شدنِ چیزهایی اشاره دارد که به‌لرزه درمی‌آیند - یعنی چیزهای آفریده شده - تا آنچه تزلزل‌ناپذیر است، باقی بماند.
۲۸پس چون پادشاهی‌ای را می‌یابیم که تزلزل‌ناپذیر است، بیایید شکرگزار باشیم و خدا را با ترس و هیبت عبادتی پسندیده نماییم،۲۹زیرا «خدای ما آتش سوزاننده است.»

قهرمانان ایمان

قهرمانان ایمان

۱ایمان، ضامن چیزهایی است که بدان امید داریم و برهان آنچه هنوز نمی‌بینیم.۲به‌سبب ایمان بود که دربارۀ پیشینیان به‌نیکویی شهادت داده شد.
۳با ایمان است که درمی‌یابیم کائنات به‌وسیلۀ کلام خدا شکل گرفت، بدانگونه که آنچه دیده می‌شود از آنچه دیدنی است، پدید نیامد.
۴با ایمان بود که هابیل قربانی‌ای نیکوتر از قربانی قائن به خدا تقدیم کرد، و به‌سبب همین ایمان دربارۀ او شهادت داده شد که پارساست، زیرا خدا دربارۀ هدایای او به‌نیکویی شهادت داد. به همین سبب، هرچند چشم از جهان فروبسته، هنوز سخن می‌گوید.
۵با ایمان بود که خَنوخ از این جهان منتقل شد تا طعم مرگ را نچشد و دیگر یافت نشد، چون خدا او را منتقل ساخت. زیرا پیش از آنکه انتقال یابد، دربارۀ او شهادت داده شد که خدا را خشنود ساخته است.۶و بدون ایمان ممکن نیست بتوان خدا را خشنود ساخت، زیرا هر‌که به او نزدیک می‌شود، باید ایمان داشته باشد که او هست و جویندگان خود را پاداش می‌دهد.
۷با ایمان بود که نوح هنگامی که از جانب خدا دربارۀ اموری که تا آن زمان دیده نشده بود هشدار یافت، آن را با خداترسی به‌جدّ گرفت و برای نجات خانوادۀ خویش کشتی ساخت. او با ایمانِ خود دنیا را محکوم کرد و وارث آن پارسایی شد که بر ایمان استوار است.
۸با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که فراخوانده شد، اطاعت کرد و حاضر شد به جایی رود که بعدها به‌میراث می‌یافت؛ و هرچند نمی‌دانست کجا می‌رود، روانه شد.۹با ایمان بود که در سرزمین موعود، همچون بیگانه‌ای در دیار غریب خانه‌به‌دوش گردید و همانند اسحاق و یعقوب که با او وارث همان وعده بودند، در خیمه‌ها ساکن شد.۱۰زیرا چشم‌انتظار شهری بود با بنیاد، که معمار و سازنده‌اش خداست.
۱۱با ایمان بود که ابراهیم توانایی یافت نسلی داشته باشد، با اینکه سارا نازا و خود او نیز سالخورده بود؛ چرا‌که وعده‌دهنده را امین شمرد.۱۲اینگونه، از یک تن، آن هم از کسی که تقریباً مرده بود، نسلی کثیر همچون ستارگان آسمان، و بی‌شمار مانند شنهای ساحل دریا، پدید آمد.
۱۳اینان همه در ایمان درگذشتند، در حالی که وعده‌ها را هنوز نیافته بودند، بلکه فقط آنها را از دور دیده و خوشامد گفته بودند. ایشان تصدیق کردند که بر زمین، بیگانه و غریبند.۱۴آنان که چنین سخن می‌گویند، آشکارا نشان می‌دهند که در جستجوی وطنی هستند.۱۵اگر به سرزمینی می‌اندیشیدند که ترکش کرده بودند، فرصت بازگشت می‌داشتند.۱۶امّا مشتاق سرزمینی نیکوتر بودند، مشتاق وطنی آسمانی. از همین‌رو، خدا عار ندارد خدای ایشان خوانده شود، زیرا شهری برایشان مهیا کرده است.
۱۷با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که آزموده شد، اسحاق را به‌عنوان قربانی تقدیم کرد؛ و او که وعده‌ها را پذیرفته بود حاضر شد پسر یگانۀ خود را قربانی کند،۱۸همان را که درباره‌اش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد.»۱۹ابراهیم چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند، و می‌توان گفت که به‌نوعی اسحاق را از مرگ بازیافت.
۲۰با ایمان بود که اسحاق، یعقوب و عیسو را درخصوص امور آینده برکت داد.
۲۱با ایمان بود که یعقوب به‌هنگام مرگ، هر یک از پسران یوسف را برکت داد و در حالی که بر سر عصای خود تکیه زده بود، سجده کرد.
۲۲با ایمان بود که یوسف چون به‌پایان عمر خود نزدیک شد، از خروج بنی‌اسرائیل سخن گفت و دربارۀ استخوانهای خود دستورهایی داد.
۲۳با ایمان بود که والدین موسی او را پس از تولّد به‌مدت سه ماه پنهان کردند، زیرا دیدند کودکی است بی‌نظیر؛ و از حکم پادشاه نهراسیدند.
۲۴با ایمان بود که موسی هنگامی که بزرگ شد، نخواست پسر دختر فرعون خوانده شود.۲۵او آزار دیدن با قوم خدا را بر لذتِ زودگذرِ گناه ترجیح داد.۲۶و رسوایی به‌خاطر مسیح را باارزشتر از گنجهای مصر شمرد، زیرا از پیش به پاداش چشم دوخته بود.۲۷با ایمان بود که او بی‌آنکه از خشم پادشاه بهراسد مصر را ترک گفت، زیرا آن نادیدنی را همواره در برابر چشمان خود داشت.۲۸با ایمان بود که او پِسَخ و پاشیدن خون را به‌جا آورد تا هلاک‌کنندۀ نخستزادگان، بر نخستزادگان اسرائیل دست دراز نکند.
۲۹با ایمان بود که قوم از میان دریای سرخ همچون زمینی خشک گذشتند؛ امّا چون مصریان کوشیدند همان کار را انجام دهند، غرق شدند.
۳۰با ایمان بود که دیوارهای اَریحا پس از اینکه قوم هفت روز دور آن گشتند، فروریخت.
۳۱با ایمان بود که راحابِ فاحشه همراه با نامطیعان کشته نشد، زیرا جاسوسان را به‌گرمی پذیرا گردید.
۳۲دیگر چه گویم؟ زیرا فرصت نیست دربارۀ جِدعون و باراق و سامسون و یِفتاح و داوود و سموئیل و پیامبران سخن گویم،۳۳که با ایمان، ممالک را فتح کردند، عدالت را برقرار نمودند، و وعده‌ها را به‌چنگ آوردند؛ دهان شیران را بستند،۳۴شعله‌های سوزان آتش را بی‌اثر کردند و از دَمِ شمشیر رهایی یافتند؛ ضعفشان به قوّت بدل شد، در جنگ توانمند شدند و لشکریان بیگانه را تار‌و‌مار کردند.۳۵زنان، مردگان خود را قیام‌کرده بازیافتند. امّا گروهی دیگر شکنجه شدند و رهایی را نپذیرفتند، تا به رستاخیزی نیکوتر دست یابند.۳۶بعضی استهزا شدند و تازیانه خوردند، و حتی به زنجیر کشیده شده، به زندان افکنده شدند.۳۷سنگسار گشتند، با ارّه دوپاره شدند و با شمشیر به قتل رسیدند. در جامه‌هایی محقّر از پوست گوسفند و بز در هر‌جا گذر کرده، تنگدست، ستمدیده و مورد آزار بودند.۳۸اینان که جهان لایقشان نبود، در بیابانها و کوهها، و غارها و شکافهای زمین، آواره بودند.
۳۹اینان همه به‌سبب ایمانشان به‌نیکویی یاد شدند. با اینحال، هیچ‌یک آنچه را که بدیشان وعده داده شده بود، نیافتند.۴۰زیرا خدا از پیش چیزهایی بهتر برای ما در نظر داشت تا ایشان بدون ما به‌کمال نرسند.

قربانی یگانۀ مسیح

قربانی یگانۀ مسیح

۱شریعت فقط سایۀ چیزهای نیکوی آینده است، نه صورت واقعی آنها. از همین‌رو، هرگز نمی‌تواند با قربانیهایی که سال به سال پیوسته تکرار می‌شود، آنان را که برای عبادت نزدیک می‌آیند، کامل سازد.۲وگرنه آیا تقدیم آنها متوقف نمی‌شد؟ زیرا در آن صورت، عبادت‌کنندگان یک بار برای همیشه پاک می‌شدند و از آن پس دیگر برای گناهان خود احساس تقصیر نمی‌کردند.۳امّا آن قربانیها هر سال یادآور گناهانند،۴چرا‌که ممکن نیست خون گاوها و بزها گناهان را از میان بردارد.
۵از این‌رو، هنگامی که مسیح به جهان آمد، فرمود:
«قربانی و هدیه را نخواستی،
امّا بدنی برای من مهیا ساختی.
۶از هدایای سوختنی و قربانیهای گناه خشنود نبودی.
۷آنگاه گفتم: ”اینک من خود می‌آیم،
تا ارادۀ تو را ای خدا به‌جای آورم؛
در طومار کتاب درباره‌ام نوشته شده است.“‌»
۸نخست می‌گوید: «قربانی و هدیه، هدایای سوختنی و قربانیهای گناه را نخواستی و از آنها خشنود نبودی»، هرچند شریعت خواهان انجامشان بود.۹سپس می‌فرماید: «اینک من خود می‌آیم تا ارادۀ تو را به‌جای آورم.» پس اوّلی را باطل می‌کند تا دوّمی را برقرار سازد.۱۰به‌واسطۀ همین اراده، ما یک بار برای همیشه، از طریق قربانیِ بدن عیسی مسیح تقدیس شده‌ایم.
۱۱هر کاهن، هر روز به خدمت می‌ایستد و همان قربانیها را که هرگز نمی‌توانند گناهان را از میان بردارند، بارها می‌گذراند.۱۲امّا این کاهن، چون برای همیشه یک قربانی به‌جهت گناهان تقدیم کرد، به‌دست راست خدا بنشست.۱۳از آن هنگام، در انتظار است که دشمنانش کرسی زیر پایش گردند،۱۴زیرا با یک قربانی، تقدیس‌شدگان را تا ابد کامل ساخته است.
۱۵روح‌القدس نیز در این خصوص به ما گواهی می‌دهد. ابتدا می‌فرماید:
۱۶«خداوند اعلام می‌کند،
این است عهدی که پس از آن ایام با ایشان خواهم بست.
احکام خود را در دلهای ایشان خواهم نهاد،
و بر ذهنهای ایشان خواهم نگاشت.»
۱۷سپس می‌افزاید:
«گناهان و نافرمانیهای ایشان را
به‌یقین دیگر به‌یاد نخواهم آورد.»
۱۸آنجا که اینها آمرزیده شده باشند، دیگر جایی برای قربانی گناه باقی نمی‌ماند.

آسایش شَبّات برای قوم خدا

آسایش شَبّات برای قوم خدا

۱پس بهوش باشیم مبادا با اینکه وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز به‌قوّت خود باقیست، آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن باز‌مانده است.۲زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش فرا‌دادند به ایمان متحد نشدند.۳ولی ما که ایمان آورده‌ایم، به آن آسایش راه می‌یابیم. چنانکه خدا فرموده است:
«پس در خشم خود سوگند خوردم
که هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت،»
و با اینهمه، کارهای او از زمان آفرینش جهان به‌پایان رسیده بود؛۴زیرا در جایی راجع به روز هفتم بیان می‌کند که: «در روز هفتم، خدا از همۀ کارهای خود برآسود،»۵و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، می‌گوید: «هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت.»
۶بنابراین، از آنجا که این حقیقت به‌قوّت خود باقی است که برخی می‌باید به آن آسایش راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، به‌سبب نافرمانی راه نیافتند،۷پس خدا دیگربار روزی خاص را مقرر فرمود، و پس از گذشت سالهای بسیار، در مزامیر داوود، از «امروز» سخن گفت و آنگونه که پیشتر بیان شد، فرمود:
«امروز، اگر صدای او را می‌شنوید،
دل خود را سخت مسازید.»
۸زیرا اگر یوشع به آنها استراحت بخشیده بود، مدتها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمی‌گفت.۹پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند؛۱۰زیرا هر‌کس که به آسایش خدا داخل می‌شود، او نیز از کارهای خود آسودگی می‌یابد، همانگونه که خدا از کارهای خود برآسود.۱۱پس بیایید به‌جدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و درلغزد.
۱۲زیرا کلام خدا زنده و مؤثر است و بُرنده‌تر از هر شمشیر دودم، و چنان نافذ که نفس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا می‌کند، و سنجشگر افکار و نیّتهای دل است.۱۳هیچ‌چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه‌چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.

عیسی، کاهن‌اعظمِ ما

۱۴پس چون کاهن‌اعظمی والامقام داریم که از آسمانها درگذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم.۱۵زیرا کاهن‌اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند.۱۶پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به‌هنگام نیاز یاریمان دهد.

۵

۱هر کاهن‌اعظم از میان آدمیان انتخاب می‌شود و به نمایندگیِ آدمیان در امور الهی منصوب می‌گردد تا هدایا و قربانیها به جهت گناهان تقدیم کند.۲او می‌تواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا می‌روند، به‌نرمی رفتار کند، زیرا خود نیز دارای ضعف است.۳از همین‌رو، باید نه‌تنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند.
۴هیچ‌کس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمی‌سازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص می‌شود که خدا او را همانند هارون فراخواند.۵مسیح نیز خودْ جلال کهانت‌اعظم را از آنِ خویش نساخت، بلکه آن را از همان کسی دریافت کرد که به او گفت:
«تو پسر من هستی؛
امروز، من تو را پدر شده‌ام.»
۶و در جای دیگر می‌گوید:
«تو جاودانه کاهن هستی،
از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.»
۷او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و به‌خاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد.۸هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت.۹و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت.۱۰و از جانب خدا تعیین شد تا کاهن‌اعظم باشد، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.

۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

کشف صميميت و نزديکي با خدا

کشف صميميت و نزديکي با خدا

براي شاگردان عيسي كه انسانهايي معمولي بودند، شناخت او به مثابه اين بود که شخصي بزرگ و
والامقام را بشناسند. شاگردان عيسي از مردم عادي جليل بودند و چيزي در آنها وجود نداشت كه
نفعي براي عيسي داشته باشد و توجه عيسي را به خود جلب كند. ولي عيسي «رابي»اي (معلم) بود كه
با اقتدار سخن ميگفت، نبياي بود بالاتر از يک نبي، استادي بود كه هر روز در آنها حرمت عظيم
نسبت به خود ايجاد ميکرد و آنها را بيشتر سرسپرده مينمود، بطوريكه ديگر نميتوانستند او را جز
خداوند خود، چيز ديگري بشناسند؛ خداوندي که آنها را پيدا کرد، به سوي خود خواند، به ايشان
اعتماد نمود و آنها را نمايندگان خود قرار داد تا ملكوت خدا را به دنيا اعلان نمايند. «دوازده نفر را
مقرر فرمود تا همراه او باشند و تا ايشان را به جهت وعظ نمودن بفرستد.» (مرقس ١٤:٣). شاگردان، او
را كه ايشان را انتخاب كرده و دوستان خود خوانده بود به عنوان «مسيح، پسر خداي زنده» (متي
١٦:١٦) شناختند، شخصي که به جهت پادشاهي متولد شده بود و حامل «كلمات حيات جاوداني»
(يوحنا٦٨:٦) ميبود. اين حس وفاداري و افتخار كه از اين شناخت، در ايشان به وجود آمده بود،
زندگي آنها را کاملاً دگرگون ساخت.
حال که عهدجديد از رستاخيز و زنده شدن عيسي مسيح سخن ميراند، اين مقصود را دارد كه هر
كس در هر جايي كه باشد، ميتواند با مسيح، آن قرباني در جلجتا، همان مشاركتي را داشته باشد كه
شاگردان در زمان زندگي او در زمين، از آن برخوردار بودند.
اين مشاركت فقط از اين جهات فرق دارد كه اولاً، حضور مسيح در زندگي فرد مسيحي، حضوري
روحاني است نه جسماني، و به همين دليل نيز با چشم جسماني قابل رويت نيست. ثانياً، فرد مسيحي
كه زندگي مسيحي او بر اساس شهادت عهد جديد قرار دارد، از همان ابتدا از حقايق مربوط به
الوهيت و قرباني مسيح به جهت كفاره گناهان آگاه است، چيزهايي كه شاگردان اوليه به تدريج و با
گذشت سالها به آن دست يافتند. و ثالثاً، امروزه عيسي با ما اينطور با سخناني تازه صحبت نميكند ،
بلكه سخناني را که در اناجيل فرموده، و نيز ساير شهادتهايي را که در كتابمقدس را درباره او وجود
دارند، در وجدان ما فعّال مينمايد. ليکن براي شناخت عيساي مسيح امروز نيز بايد همانند آن دوازده
شاگرد، شخصاً شاگرد او باشيم. عيسايي كه در روايات انجيل شاهدش هستيم، امروز نيز همراه فرد
مسيحي است و شناخت او مستلزم اين است که با او همراه شويم، درست مثل آن روزها.
عيسي ميفرمايد: «گوسفندان من آواز مرا ميشنوند و من آنها را مي شناسم و مرا متابعت مي كنند.»
(يوحنا٢٧:١٠). «آواز»، آن چيزهايي است که ادعا کرد، وعدههايي است که داد، دعوتي است که به
عمل آورد. «من نان حيات هستم... من درِ گوسفندان هستم... من شبان نيكوهستم... من قيامت هستم.»

براي چه آفريده شديم



براي چه آفريده شديم ؟ براي شناخت خدا. هدف ما در زندگي چه بايد باشد؟ شناخت خدا.
«حيات جاوداني» كه عيسي مسيح عطا مي فرمايد، چيست؟ شناخت خدا. «و حيات جاوداني اين است
كه تو را خداي واحد حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي، بشناسند (يوحنا٣:١٧).
بهترين چيزي که در زندگي بيش از هر چيز ديگر باعث وجد و شادي و رضايت ميگردد، چيست؟
شناخت خدا. «خداوند چنين مي گويد: حكيم از حكمت خود فخر ننمايد و جبار از تنومندي خويش
مفتخر نشود و دولتمند از دولت خود افتخار نكند. بلكه هر كه فخر نمايد، از اين فخر بكند كه فهم
دارد و مرا مي شناسد (ارميا٢٣:٩).
چه وضعيتي است كه اگر انسان در آن قرار گيرد، بيشترين رضايت را براي خدا خواهد داشت؟
شناخت خدا. خدا ميفرمايد: «زيرا كه رحمت را پسند كردم و نه قرباني را و معرفت خدا را بيشتر از
قربانيهاي سوختني» (هوشع ٦:٦).
در اين جملهها موضوع مهمي را مطرح کرديم، موضوعي كه هر فرد مسيحي را به شوق ميآورد. ليکن
بر شخصي كه مذهبش خشك و بيروح است، هيچ تاثيري ندارد. (و همين حقيقت از وضعيت عوض
نشده او سخن ميگويد.) آنچه که گفتيم براي زندگي ما بيدرنگ بنياد، چارچوب و هدف پديد
ميآورد و اصلي را بنيان مينهد که بدان اولويتها و ارزشهاي زندگي خود را ترتيب ميدهيم.
همين كه اين مطلب مهم را درک کنيم و بدانيم که مهمترين كار ما در اين دنيا شناخت خداست،
بسياري از مسائل و مشکلات زندگي، جايگاه مناسب خود را خواهند يافت. دنيا اين روزها از کساني
پر است كه به مرض تلف کردن مبتلا هستند، مرضي که «آلبركامو» آن را پوچگرايي نام مينهد
(«زندگي بذله بدي است») و از اين شکوه و شکايت او ممکن است به ياد تب معروف «ماري
آنتوانت» بيافتيم که «همه چيز از مزه افتاده است.» اين بهم ريختگيها و بينظميها است که زندگي را
به پوچي ميکشد؛ همه چيز به يکباره تبديل به مشکل و مسئله ميگردد، چرا که ديگر چيزي ارزش
ندارد. فلسفه پوچگرايان و تب ماري آنتوانت به دليل ماهيت خود به يکباره به نقاهت ميافتند، حال
آنكه مسيحيان از اين مرض مصوناند، به جز مواقعي كه قدرت و نيروي وسوسه افکار آنها را از
ريخت مياندازد. که البته بوسيله رحمت خدا ديري نخواهد پاييد و دوامي نخواهد داشت. 

«در کلیسا» قدرت زمینه



«در کلیسا» قدرت زمینه
این تعلیم و تربیت در بطن حیات و خدمت کلیسای محلی که تجلی بدن مسیح است، صورت می‌پذیرد (اعمال ۱۳: ۱، افسسیان ۱: ۲۲ - ۲۳). کلیسا بدن مسیح، خانواده خدا، و معبد روح‌القدس می‌باشد. کلیسا تنها امید جهان فعلی است و خدا از طریق کلیساهای محلی به شکلی مستقیم کار می‌کند.

«تحت کلیسا» قدرت مسئولیت
این تعلیم و تربیت، تحت اقتدار رهبران کلیسای محلی صورت می‌گیرد (اعمال ۲۰: ۲۵ - ۳۱، عبرانیان ۱۳: ۱۷) که خود در مقابل خدا به جهت رشد افراد در کلیسا و تربیت رهبرانی خداترس جوابگو هستند. در تربیت و پرورش رهبران، ما، در بطن کلیسا، با افرادی کار می‌کنیم که از جانب خدا در رابطه با خدمات مختلف در کلیسا مسئولیت به گردن دارند. پولس (اعمال ۲۰: ۲۸) به مشایخ کلیسا در افسس یادآور می‌شود که به جهت گله‌ای که روح‌القدس آن را در نظارت ایشان قرار داده است، مسئول هستند؛ گله‌ای که به قیمت خون گرانبهای مسیح خریداری شده است و نام کلیسا را بر خود دارد. در کلیسایی که مسئولیت آن را به گردن داریم، خدا ما را مسئول می‌شمارد که از آموخته‌های خود به جهت بهبود خدمات آن استفاده کنیم. جوابگو بودن در مقابل خدا، آنهم چنین مستقیم، به رهبری کلیسا در امر تربیت چنان نیرویی فرو می‌ریزد که آن را در هیچ کلاسی نمی‌توان دید. 

«از طریق کلیسا» قدرت جامعه
این تعلیم و تربیت از طریق رهیافتی غیررسمی، واقعی، و رودررو صورت می‌پذیرد (اعمال ۱۱: ۲۵-۲۶ و ۲تیموتائوس ۲: ۲).  تربیت رهبری بدینگونه به چیزی به مراتب بیشتر از عرضه دروس محتاج است؛ روندی است که همانند تار، به پود حیات و خدمت کلیسا تنیده است. این نوع تعلیم، کلاسی نیست که به موازات خدمات کلیسا در یکی از اتاقهای درسی آن تشکیل شده باشد. برعکس، پرورش افراد بر اساس اینگونه تعلیم، در بطن حیات واقعی کلیسا و درگیر با تمامی خدمات آن صورت می‌پذیرد. این نوع تعلیم و تربیت، آموزشی را طلب می‌کند که فرد از طریق زندگی خود، بر زندگی فرد دیگر تأثیر می‌گذارد.

«برای کلیسا» قدرت شفقت به جهت نجات جانها
هدف از این تعلیم و تربیت، رسیدن به جانهای گمشده و پرورش و توسعه کلیسا است (اعمال ۱۳: ۱-۵، ۱۴: ۱۸-۲۱). این آموزش صرفا به جهت خود آموزش صورت نمی‌گیرد، زیرا چنین آموزشی اغلب به غرور منتهی می‌گردد. ما از این جهت به پرورش و تربیت رهبران همت می‌گماریم که برای جانهاي گمشده شفقت داشته باشند و به جهت صید جانها دست از آستین بدر آورند و بر کلیسای خدا بیفزایند.

«دوش بدوش با دیگر کلیساها» قدرت همکاری با دیگران
کلیساها هم به استقلال، و هم به وابستگی به یکدیگر احتیاج دارند (اعمال ۱۱: ۲۲-۲۴). کمتر کلیسایی یافت می‌شود که به جهت تربیت و پرورش رهبری، همه منابع مورد نیاز خود را دارا باشد. ولی می‌توان به جهت انجام این وظیفه خطیر، هم در محدوده محلی و هم در محدوده جهانی با یکدیگر همکاری کرد.

«برای جلال خدا» قدرت پرستش
مسلما هدف از پرورش رهبری، آوردن جلال به پدر و پسر و روح‌القدس می‌باشد (رومیان ۱۵: ۵-۶، ۲تسالونیکیان ۱: ۱۱-۱۲). زمانی که خدای قادر مطلق را خدمت می‌کنید، این خدمت دید شما را عوض می‌کند. ما خادمین را نه فقط بخاطر انجام خدمات تربیت می‌کنیم، بلکه هدف غائی، آوردن حرمت و جلال به خدا است.

۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه


زندگی به‌واسطۀ روح

۱پس اکنون برای آنان که در مسیحْ عیسی هستند، دیگر هیچ محکومیتی نیست،۲زیرا در مسیحْ عیسی، قانونِ روحِ حیاتْ مرا از قانون گناه و مرگ آزاد کرد؛۳چون آنچه شریعت قادر به انجامش نبود، از آن‌رو که به‌سبب انسان نفسانیْ ناتوان بود، خدا به انجام رسانید. او پسر خود را به شباهت انسان گناهکار فرستاد تا «قربانی گناه» باشد، و بدینسان در پیکری بشری، حکم محکومیت گناه را اجرا کرد۴تا آنچه شریعت مطالبه می‌کند، در ما تحقق یابد، در ما که نه بر طبق نفس بلکه بر طبق روح رفتار می‌کنیم.
۵آنان که نفسانی هستند، به آنچه از نفس است می‌اندیشند، امّا آنان که روحانی‌اند، به آنچه از روح است.۶طرز فکر انسانِ نفسانی، مرگ است، امّا طرز فکری که در سیطرۀ روح قرار دارد، حیات و آرامش است.۷زیرا طرز فکر انسانِ نفسانی با خدا دشمنی می‌ورزد، چرا‌که از شریعت خدا فرمان نمی‌برد و نمی‌تواند هم ببرد،۸و کسانی که در سیطرۀ نفس هستند، نمی‌توانند خدا را خشنود سازند.
۹امّا شما نه در سیطرۀ نفْس، بلکه در سیطرۀ روح قرار دارید، البته اگر روح خدا در شما ساکن باشد. و اگر کسی روحِ مسیح را نداشته باشد، او از آنِ مسیح نیست.۱۰امّا اگر مسیح در شماست، هرچند بدن شما به‌علت گناه مرده است، امّا چون پارسا شمرده شده‌اید، روح برای شما حیات است.۱۱و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، حتی به بدنهای فانی شما نیز حیات خواهد بخشید. او این را به‌واسطۀ روح خود انجام خواهد داد که در شما ساکن است.
۱۲پس ای برادران، ما مدیونیم، امّا نه به نفس، تا بر طبق آن زندگی کنیم.۱۳زیرا اگر بر طبق نَفْس زندگی کنید، خواهید مرد؛ امّا اگر به‌واسطۀ روح، اعمال گناه‌آلود بدن را بکُشید، خواهید زیست.۱۴زیرا آنان که به‌وسیلۀ روح خدا هدایت می‌شوند، پسران خدایند.۱۵چرا‌که شما روح بندگی را نیافته‌اید تا باز ترسان باشید، بلکه روح پسرخواندگی را یافته‌اید که به‌واسطۀ آن ندا درمی‌دهیم: «اَبّا، پدر.»۱۶و روحْ خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم.۱۷و اگر فرزندانیم، پس وارثان نیز هستیم، یعنی وارثان خدا و هم‌ارث با مسیح. زیرا اگر در رنجهای مسیح شریک باشیم، در جلال او نیز شریک خواهیم بود.

کشمکش با گناه


کشمکش با گناه

۷پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ به‌هیچ‌روی! براستی اگر شریعت نبود، هرگز درنمی‌یافتم گناه چیست. زیرا اگر شریعت نگفته بود «طمع مورز»، نمی‌توانستم دریابم طمع‌ورزیدن چیست؟۸امّا گناه با سوءاستفاده از این حکمِ شریعت، فرصت یافت تا هر نوع طمع را در من پدید آورد. زیرا جدا از شریعت، گناه مرده است.۹زمانی من جدا از شریعتْ زنده بودم؛ امّا چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مُردم.۱۰همان حکم که می‌بایست به حیات راهبر شود، در عمل به مرگ من انجامید.۱۱زیرا گناه با سود‌جستن از فرصتی که حکم پدید آورده بود، مرا فریفت و به‌واسطۀ آن مرا کشت.۱۲بنابراین، شریعتْ مقدّس است و حکمِ شریعت نیز مقدّس، عادلانه و نیکوست.
۱۳پس آیا آنچه نیکو بود، برای من باعث مرگ شد؟ هرگز! بلکه گناه به‌واسطۀ آنچه نیکو بود، مرگ را در من پدید آورد تا بدینگونه گناه بودنش جلوه‌گر شود و پلیدی گناه از طریق حکم شریعت به اوج برسد.
۱۴ما می‌دانیم که شریعت روحانی است، امّا من انسانی نفسانی‌ام و همچون برده به گناه فروخته شده‌ام.۱۵من نمی‌دانم چه می‌کنم، زیرا نه آنچه را که می‌خواهم، بلکه آنچه را که از آن بیزارم، انجام می‌دهم.۱۶امّا اگر آنچه را که نمی‌خواهم، انجام می‌دهم، پس می‌پذیرم که شریعت نیکوست.۱۷در این صورت، دیگر من نیستم که آن عمل را انجام می‌دهم، بلکه گناهی است که در من ساکن است.۱۸می‌دانم که در من، یعنی در نَفْس من، هیچ‌چیز نیکویی ساکن نیست. زیرا هرچند میل به انجام آنچه نیکوست در من هست، امّا نمی‌توانم آن را به انجام رسانم.۱۹زیرا آن عمل نیکو را که می‌خواهم، انجام نمی‌دهم، بلکه عمل بدی را که نمی‌خواهم، بهجا می‌آورم.۲۰حال اگر دست به عملی می‌زنم که نمی‌خواهم انجام دهم، پس دیگر من انجام‌دهندۀ آن نیستم، بلکه گناهی است که در من ساکن است.
۲۱پس این قانون را می‌یابم که وقتی می‌خواهم نیکویی کنم، بدی نزد من است.۲۲من در باطن از شریعت خدا مسرورم،۲۳امّا قانونی دیگر در اعضای خود می‌بینم که با شریعتی که ذهن من آن را می‌پذیرد، در ستیز است و مرا اسیر قانونِ گناه می‌سازد که در اعضای من است.۲۴آه که چه شخص نگونبختی هستم! کیست که مرا از این پیکرِ مرگ رهایی بخشد؟۲۵خدا را سپاس باد - به‌واسطۀ خداوند ما عیسی مسیح!
باری، من با ذهن خود شریعت خدا را بندگی می‌کنم، امّا با نفْس خود قانون گناه را.

داوری عادلانۀ خدا



داوری عادلانۀ خدا

۱پس تو ای آدمی که دیگری را محکوم می‌کنی، هر‌که باشی هیچ عذری نداری. زیرا در هر موردی که دیگری را محکوم می‌کنی، خویشتن را محکوم کرده‌ای؛ چون تو که داوری می‌کنی، خودْ همان را انجام می‌دهی.۲ما می‌دانیم که داوری خدا بر کسانی که این‌گونه اعمال را انجام می‌دهند، برحق است.۳پس تو ای آدمی که بر دیگران داوری می‌کنی و خودْ همان را انجام می‌دهی، آیا گمان می‌کنی که از داوری خدا خواهی رست؟۴یا اینکه مهربانی، شکیبایی و تحمل عظیم او را خوار می‌شماری و غافلی که مهربانی خدا از آن‌روست که تو را به توبه رهنمون شود؟
۵امّا تو به‌سبب سرسختی و دلِ ناتوبهکارت، غضب را نسبت به خود، برای روز غضب می‌اندوزی، روزی که در آن داوری عادلانۀ خدا آشکار خواهد شد.۶خدا «به هر‌کس مطابق اعمالش سزا خواهد داد.»۷او به کسانی که با پایداری در انجام اعمال نیکو، در پی جلال و حرمت و بقایند، حیات جاویدان خواهد بخشید؛۸امّا بر خودخواهان و منکرانِ حقیقت و شرارت‌پیشگان، خشم و غضب خود را فرو‌خواهد ریخت.۹هر‌کس که مرتکب اعمال بد شود دچار رنج و عذاب خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی.۱۰امّا هر‌که نیکویی کند، از جلال و حرمت و آرامش برخوردار خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی.۱۱زیرا خدا تبعیض قائل نمی‌شود.
۱۲همۀ کسانی که بدون شریعت گناه می‌کنند، بدون شریعت نیز هلاک خواهند شد؛ و همۀ کسانی که زیر شریعت مرتکب گناه می‌شوند، بنا‌بر موازین شریعت داوری خواهند شد.۱۳زیرا شنوندگانِ شریعت نیستند که در نظر خدا پارسایند، بلکه کسانی پارسا شمرده خواهند شد که به شریعت عمل می‌کنند.۱۴براستی، وقتی غیریهودیان که شریعت ندارند، اصول شریعت را به‌صرافت طبع بهجا می‌آورند، آنان هرچند فاقد شریعتند، لیکن خود برای خویشتن شریعتی هستند.۱۵زیرا نشان می‌دهند که عمل شریعت بر دلشان نگاشته شده است، چنان که وجدانشان گواهی می‌دهد و افکارشان در برابر هم، یا آنان را متهم می‌کند یا تبرئه می‌نماید.۱۶این در روزی به‌وقوع خواهد پیوست که خدا بنا‌بر انجیلی که من اعلام می‌کنم، رازهای نهان انسانها را به‌توسط عیسی مسیح به محاکمه کشد.

پیام پِطرُس


پیام پِطرُس

۱۴آنگاه پِطرُس با آن یازده تن برخاست و صدای خود را بلند کرده، خطاب بدیشان گفت: «ای یهودیان و ای ساکنان اورشلیم، این را دریابید و به آنچه می‌گویم به‌دقّت گوش فرادهید!۱۵این مردان، برخلاف آنچه شما پنداشته‌اید مست نیستند، زیرا هنوز ساعت سوّم از روز است!۱۶بلکه این همان است که یوئیل نبی درباره‌اش چنین پیشگویی کرده بود:
۱۷«‌”خدا می‌فرماید:
در روزهای آخر از روح خود بر تمامی بشر فرو‌خواهم ریخت.
پسران و دختران شما نبوّت خواهند کرد،
جوانانتان رؤیاها خواهند دید و پیرانتان خوابها.
۱۸و نیز در آن روزها،
حتی بر غلامان و کنیزانم،
از روح خود فرو‌خواهم ریخت
و آنان نبوّت خواهند کرد.
۱۹بالا، در آسمان، عجایب،
و پایین، بر زمین، آیاتی از خون و آتش و بخار به‌ظهور خواهم آورد.
۲۰پیش از فرارسیدن روز عظیم و پرشکوه خداوند
خورشید به تاریکی و ماه به خون بدل خواهد شد.
۲۱آنگاه هر‌که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.“
۲۲«ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به‌دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد.۲۳آن مرد بنا‌بر مشیّت و پیشدانی خدا به شما تسلیم کرده شد و شما به‌دست بی‌دینان بر صلیبش کشیده، کشتید.۲۴ولی خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگاه دارد.۲۵چنان که داوود دربارۀ او می‌فرماید:
«‌”خداوند را همواره پیش روی خود دیده‌ام،
چه او بر دست راست من است تا متزلزل نشوم.
۲۶از این‌رو دلم شاد است و زبانم در وجد،
و بدنم نیز در امید ساکن خواهد بود.
۲۷چرا‌که جانم را در جهانِ مردگان رها نخواهی کرد
و نخواهی گذاشت قدّوست فساد ببیند.
۲۸تو راههای حیات را به من نموده‌ای،
و با حضور خود مرا از شادی لبریز خواهی کرد.“
۲۹«ای برادران، می‌توانم با اطمینان به شما بگویم که داوودِ پاتْریارْک وفات یافت و دفن شد و مقبره‌اش نیز تا به امروز نزد ما باقی است.۳۰امّا او نبی بود و می‌دانست خدا برایش سوگند خورده است که کسی را از نسل او بر تخت سلطنت وی خواهد نشانید.۳۱پس آینده را پیشاپیش دیده، دربارۀ رستاخیز مسیح گفت که جان او در جهانِ مردگان رها نگردد و بدنش نیز فساد نبیند.۳۲خدا همین عیسی را برخیزانید و ما همگی شاهد بر آنیم.۳۳او به‌دست راست خدا بالا برده شد و از پدر، روح‌القدسِ موعود را دریافت کرده، این را که اکنون می‌بینید و می‌شنوید، فرو‌ریخته است.۳۴زیرا داوود خود به آسمان صعود نکرد، و با اینهمه گفت:
«‌”خداوند به خداوند من گفت:
«به‌دست راست من بنشین
۳۵تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»“
۳۶«پس قوم اسرائیل، جملگی به‌یقین بدانند که خدا این عیسی را که شما بر صلیب کشیدید، خداوند و مسیح ساخته است.»
۳۷چون این را شنیدند، دلریش گشته، به پِطرُس و سایر رسولان گفتند: «ای برادران، چه کنیم؟»
۳۸پِطرُس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک از شما به نام عیسی مسیح برای آمرزش گناهان خود تعمید گیرید که عطای روح‌القدس را خواهید یافت.۳۹زیرا این وعده برای شما و فرزندانتان و همۀ کسانی است که دورند، یعنی هر‌که خداوندْ خدای ما او را فراخوانَد.»
۴۰پِطرُس با سخنان بسیار دیگر شهادت داد و ترغیبشان کرده، گفت: «خود را از این نسل منحرف برهانید!»۴۱پس پیام او را پذیرفتند و تعمید گرفتند. در همان روز حدود سه هزار تن بدیشان پیوستند.

شفا


شفای مرد دیوزده

مَرقُس ۱:‏۲۱-‏‏۲۸ -‏‏ لوقا ۴:‏۳۱-‏‏۳۷

۲۱آنها به کَفَرناحوم رفتند. چون روز شَبّات فرارسید، عیسی بی‌درنگ به کنیسه رفت و به تعلیم دادن پرداخت.۲۲مردم از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه همچون علمای دین.۲۳در آن هنگام، در کنیسۀ آنها مردی بود که روح پلید داشت. او فریاد برآورد:۲۴«ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی! تو آن قدّوسِ خدایی!»۲۵عیسی او را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!»۲۶آنگاه روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعره‌زنان از او بیرون آمد.۲۷مردم همه چنان شگفتزده شده بودند که از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چیست؟ تعلیمی جدید و با اقتدار! او حتی به ارواح پلید نیز فرمان می‌دهد و آنها اطاعتش می‌کنند.»۲۸پس دیری نپایید که آوازۀ او در سرتاسر سرزمین جلیل پیچید.

شفای مادرزن پِطرُس و بسیاری دیگر

مَرقُس ۱:‏۲۹-‏‏۳۱ -‏‏ مَتّی ۸:‏۱۴ و ۱۵؛ لوقا ۴:‏۳۸ و ۳۹

مَرقُس ۱:‏۳۲-‏‏۳۴ -‏‏ مَتّی ۸:‏۱۶ و ۱۷؛ لوقا ۴:‏۴۰ و ۴۱

۲۹چون عیسی کنیسه را ترک گفت، بی‌درنگ بهاتفاق یعقوب و یوحنا به خانۀ شَمعون و آندریاس رفت.۳۰مادرزن شَمعون تب داشت و در بستر بود. آنها بی‌درنگ عیسی را از حال وی آگاه ساختند.۳۱پس عیسی به بالین او رفت و دستش را گرفت و کمک کرد تا برخیزد. تب او قطع شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.
۳۲شامگاهان، پس از غروب آفتاب، همۀ بیماران و دیوزدگان را نزد عیسی آوردند.۳۳مردمان شهر همگی در برابر دَر گرد آمده بودند!۳۴عیسی بسیاری را که به بیماریهای گوناگون دچار بودند، شفا داد و نیز دیوهای بسیاری را بیرون راند، امّا نگذاشت دیوها سخنی بگویند، زیرا او را می‌شناختند

۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

راه حیات


راه حیات

۱۳«از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی می‌شود و داخل‌شوندگانِ به آن بسیارند.۱۴امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی می‌شود، و یابندگان آن کم‌اند.

درخت و میوه‌اش

مَتّی ۷:‏۱۶-‏۱۸ و ۲۰ -‏ لوقا ۶:‏۴۳-‏۴۵

۱۵«از پیامبران دروغین برحذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما می‌آیند، امّا در باطن گرگان درّنده‌اند.۱۶آنها را از میوه‌هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتۀ خار و انجیر را از علف هرز می‌چینند؟۱۷به همینسان، هر درخت نیکو میوۀ نیکو می‌دهد، امّا درخت بد میوۀ بد.۱۸درخت نیکو نمی‌تواند میوۀ بد بدهد، و درخت بد نیز نمی‌تواند میوۀ نیکو آوَرَد.۱۹هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده می‌شود.۲۰بنابراین، آنان را از میوه‌هایشان خواهید شناخت.
۲۱«نه هر‌که مرا ”سرورم، سرورم“ خطاب کند به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است، به‌جا آوَرَد.۲۲در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ”سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟“۲۳امّا به آنها به‌صراحت خواهم گفت، ”هرگز شما را نشناخته‌ام. از من دور شوید، ای بدکاران!“

هنگامی که دعا می‌کنی،


دعا

مَتّی ۶:‏۹-‏۱۳ -‏ لوقا ۱۱:‏۲-‏۴

۵«
هنگامی که دعا می‌کنی، همچون ریاکاران مباش که دوست می‌دارند در کنیسه‌ها و سَرِ کوچه‌ها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما می‌گویم، اینان پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند.۶امّا تو، هنگامی که دعا می‌کنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
۷«همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آنگونه که بت‌پرستان می‌کنند، زیرا می‌پندارند به‌سبب زیاده‌گفتن، دعایشان مستجاب می‌شود.۸پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را می‌داند.
۹«پس شما اینگونه دعا کنید:
«ای پدر ما که در آسمانی،
نام تو مقدّس باد.
۱۰پادشاهی تو بیاید.
ارادۀ تو، چنانکه در آسمان انجام می‌شود،
بر زمین نیز به انجام رسد.
۱۱نان روزانۀ ما را امروز به ما عطا فرما.
۱۲و قرضهای ما را ببخش،
چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.
۱۳و ما را در آزمایش میاور،
بلکه از آن شرور رهاییمان ده.
[زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]
۱۴زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید.۱۵امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.

روزه

۱۶«هنگامی که روزه می‌گیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرۀ خود را دگرگون می‌کنند تا نزد مردم، روزه‌دار بنمایند. آمین، به شما می‌گویم، که پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند.۱۷امّا تو چون روزه می‌گیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی۱۸تا روزۀ تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

موعظه بر فراز کوه

موعظه بر فراز کوه

مَتّی ۵:‏۳-‏۱۲ -‏ لوقا ۶:‏۲۰-‏۲۳

۱چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی برآمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند۲و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:
۳«خوشابه‌حال فقیرانِ در روح،
زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.
۴خوشابه‌حال ماتمیان،
زیرا آنان تسلی خواهند یافت.
۵خوشابه‌حال نرمخویان،
زیرا آنان زمین را به‌میراث خواهند برد.
۶خوشابه‌حال گرسنگان و تشنگان عدالت،
زیرا آنان سیر خواهند شد.
۷خوشابه‌حال رحیمان،
زیرا بر آنان رحم خواهد شد.
۸خوشابه‌حال پاکدلان،
زیرا آنان خدا را خواهند دید.
۹خوشابه‌حال صلح‌جویان،
زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
۱۰خوشابه‌حال آنان که در راه پارسایی آزار می‌بینند،
زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.
۱۱«خوشابه‌حال شما، آنگاه که مردم به‌خاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی به‌دروغ علیه‌تان بگویند.۱۲خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا‌که همینگونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند، آزار رسانیدند.

سرود مریم"


"سرود مریم" قدیمیترین سرود ایام کریسمس است. این سرود همچنین پرشورترین، و بلکه انقلابیترین سرودی است که تابحال در وصف میلاد عیسی مسیح سراییده شده است. مریمِ سرایندۀ این سرود، مریمِ رؤیایی و آرام و ملایمی که معمولاً در تصاویر میبینیم نیست، بلکه مریمی است پرشور و حرارت، پر غیرت، پرغرور و پر هیجان. در این سرود از لحنِ شیرین و رؤیایی و یا حتی لحن شادیآفرینِ بسیاری از سرودهای کریسمسی خبری نیست، بلکه سرودی که در اینجا با آن مواجهایم سرودی است محکم و قاطع دربارۀ سرنگونی تخت پادشاهان و پست شدنِ بزرگان این جهان، و نیز درباره قدرت خدا و عجز و ناتوانیِ بشر. این همان صدای زنان نبی عهدعتیق نظیر دبوره، جودیت و مریم است که اکنون از دهان مریم برمیخیزد. مریم، که تحت قدرت روحالقدس است و فروتنانه و مطیعانه اجازه میدهد هر چه روحالقدس فرمان میدهد با او بشود، مریمی که اجازه میدهد روح هر جا میخواهد بوزد (یوحنا ۳: ۸)، آری همین مریم به قدرت این روح درباره آمدن خدا به این جهان، یعنی ظهور عیسی مسیح، سخن میگوید.
مریم البته بهتر از هر کس دیگر میداند که انتظار کشیدن برای آمدن مسیح به چه معناست. انتظار کشیدن او با انتظارِ تمام دیگر ابناء بشر فرق دارد. مریم بهعنوان مادر عیسی برای او انتظار میکشد. او بیش از هر کس دیگر به عیسی نزدیک است. مریم از رازِ آمدن عیسی، از کار روحالقدس که در این امر نقش دارد، و از خدای قادرمطلق که چنین معجزۀ حیرتانگیزی را بهعمل آورده است، آگاه است. او در پیکر خود، راههای عجیب خدا با آدمیان را تجربه میکند: اینکه خدا وقایع را به فراخورِ دیدگاهها و نظرات ما آدمیان تغییر نمیدهد و از راهِ تجویزیِ انسانها پیروی نمیکند. راه خدا آزاد و مبتکرانه است، و ورای درک و فهم و اثباتپذیریِ ما انسانها قرار دارد.
آنجا که درک ما منزجر میشود و طبیعتمان طغیان میکند، آنجا که حسِ پارسایی‌‌ ما عجولانه "استغفرالله" میگوید، دقیقاً در همانجاست که خدا دوست دارد حضور داشته باشد. خواست و ارادۀ خدا ولو آنکه با عقل و منطقِ سلیم بشر جور در نیاید، ولو آنکه طبیعت بشری و حسِ پارسایی ما را بیازارَد، کماکان خواست و اراده خداست و هیچ یک از ما نمیتوانیم مانع آن شویم. تنها فروتنان این واقعیت را باور میکنند و بهخاطرش شادی مینمایند که خدا بهطرزی پرجلال، آزاد است و در جایی که انسان نومید میشود، معجزات حیرتانگیز انجام میدهد و آنچه را حقیر و بیمقدار است، بلند و سرافراز میسازد. برای عادلان، این واقعیت که خدا حقیران را دوست دارد، گلِ سرسبدِ تمام معجزات است. خدا "بر حقارتِ کنیز خود نظر افکنده است." این است پیام پرشور و انقلابیِ میلاد مسیح: خدا در میان حقیران.
همه چیز با خود مریم شروع میشود: زنِ یک نجار. بهقول معروف، زنِ یک کارگرِ فقیر؛ زنی گمنام که مردم چندان اهمیتی برایش قائل نیستند. و بااینحال خدا او را درست همانطور که هست، یعنی خوار و حقیر در نظر دیگران، برمیگزیند و بر او نظر لطف میافکنَد، تا مادر نجاتدهندۀ دنیا باشد. خدا مریم را به این خاطر که انسانی شایسته یا پارسا و باتقوا بود برنگزید، هرچند او بیتردید زنی باتقوا بود. خدا حتی او را به این خاطر که فروتن بود نیز برنگزید، و یا به خاطر هر فضیلت دیگری، بلکه دلیل اینکه خدا مریم را برگزید فقط و فقط این بود که اراده پرفیضِ او این است که آنچه را خوار و حقیر و پست و بیمقدار محسوب میشود، برافرازد، دوست بدارد و عظیم بسازد.
اینگونه است که مریم، این زنِ زمخت و معمولی اما پارسا که همسر مردی نجار است، زنی که مطابق ایمانِ عهدعتیقیِ خود زیست میکند و برای ظهور نجاتدهنده موعود انتظار میکشد، بهناگاه مادرِ خداوند میشود. و اینگونه است که عیسی، پسرِ عملهای فقیر...در آخوری محقّر به این جهان میآید.
خدا از حقارتِ انسان شرمسار نیست، بلکه یکراست به میان آن میرود و کسی را بهعنوان ابزار خود برگزیده، معجزات حیرتانگیز خود را درست در جایی که ابداً انتظارش را نداریم، به ظهور میرساند. خدا خود را به حقیران و افتادگان نزدیک میسازد، و گمشدگان و ناتوانان و کسانی را که دنیا به حاشیه رانده و برایشان اهمیتی قائل نیست، دوست میدارد. آنچه را که دنیا میگوید گمشده است، خدا میگوید پیدا شده است. آنچه را که مردم "محکوم" مینامند، خدا "نجاتیافته" میخوانَد؛ آنجا که مردم میگویند ’نه!‘، خدا میگوید ’آری!‘
در جایی که مردم نگاهشان را با بیتفاوتی و غرور برمیگردانند، خدا با چنان محبتی مینگرد که گرمای آن را با هیچ چیز قیاس نتوان کرد. آنچه را که مردم مشمئزکننده میخوانند، خدا متبارک مینامد. آنگاه که در زندگی به مرحلهای میرسیم که کاملاً از خودمان و از روی خدا شرمساریم، آنگاه که میپنداریم خدا بویژه هماکنون باید از ما شرمنده باشد، آنگاه که بیش از هر زمان دیگر در زندگی احساس میکنیم از خدا دور افتادهایم، دقیقاً در چنین لحظهای است که خدا از هر زمان دیگر به ما نزدیکتر است و میخواهد وارد زندگیهایمان شود تا حضور قدوس او را احساس کنیم و معجزۀ محبت، نزدیک بودن و فیض او را درک نماییم.
مریم با شادمانی میسراید: "زین پس، همه نسلها خجستهام خواهند خواند." براستی خجسته و متبارک خواندن مریم، این کنیز حقیر، به چه معناست؟ معنایش صرفاً این است که با حیرت زبان به ستایش معجزهای میگشاییم که در مریم بهوقوع پیوسته، و از طریق او میبینیم که چطور خدا بر حقیران نظر میافکند و آنان را بلند میسازد. درمییابیم که خدایی که پا به این جهان گذاشت نه بلندیها، بلکه اعماق درهها را میجوید؛ آنگاه که خدا کوچک و حقیر را بزرگ میسازد، جلال و قوت او را آشکارا میبینیم. متبارک و خجسته خواندن مریم بدین معنا نیست که برایش مذبحها بسازیم، بلکه بدین معناست که همصدا با او خدایی را که بر حقیران نظر میافکند و آنان را برمیگزیند میپرستیم، خدایی که "کارهای عظیم برایم کرده است، و نامش قدوس است." خجسته خواندنِ مریم بدین معناست که مانند او می‌‌دانیم که "رحمت خدا نسل اندر نسل همۀ ترسندگانش را در بر میگیرد"، یعنی همه آنانی را که از مشاهدۀ راههای خدا در حیرتند، اجازه میدهند روح به هر کجا میخواهد بوَزد، و از آن اطاعت کرده، همصدا با مریم فروتنانه میگویند: "آنچه درباره من گفتی، بشود" (لوقا ۱: ۳۸).
وقتی خدا مریم را بهعنوان ابزاری در دست خود انتخاب میکند، وقتی خدا تصمیم میگیرد شخصاً وارد این جهان شود و در آخوری در بیتلحم به میان ما آید، آنچه با آن سر و کار داریم نه یک گردهماییِ مسرتبخشِ خانوادگی، بلکه نقطۀ آغازِ تغییری صد و هشتاد درجهای است! نقطه آغاز ترتیبی است کاملاً تازه برای هر آنچه بر زمین است! و اگر میخواهیم جزئی از این واقعه میلاد مسیح باشیم، نمیتوانیم صرفاً مثل یک تماشاچی بنشینیم و از تصاویر زیبای کریسمسی لذت ببریم! لازم است که خود ما نیز در این تغییر اساسیِ تمام عالم، نقش داشته باشیم و بهجای تماشاچی، بازیگرِ صحنه باشیم. چراکه این نمایشنامهای است که هر تماشاچی در آن نقشی برعهده دارد، و نمیتوانیم از ایفای نقش خود شانه خالی کنیم. نقش ما چیست؟ آیا باید نقش شبانانی را بازی کنیم که به پرستش عیسی میآیند، یا مجوسیانی را که برای او هدیه میآورند؟ آنگاه که مریم مادرِ خداوند میشود و خدا در آخوری محقر به این جهان میآید، چه داستانی در حال اجراست؟
موضوع داستانی که در حال اجراست، داوری و نجات دنیاست. این است آنچه دارد بر روی صحنه رخ میدهد. زیرا خودِ عیسی، این طفلِ آرمیده در آخور، داوری و نجاتِ جهان را بدست دارد. اوست که بزرگان و قدرتمندان دنیا را به کنار میراند، فرمانروایان را از تخت به زیر میکشاند، و متکبران را فروتن میسازد. اوست که دست نیرومند خود را بر ضد تمام کسانی که خود را رفیع و قدرتمند میدانند برمیافرازد، و رحمتش آنچه را حقیر و بیارزش است بلند میکند و آن را بزرگ و پرجلال میسازد. بنابراین نمیتوانیم طوری به نزد این آخور بیاییم که نزد گهواره هر نوزاد دیگری میرویم. در زندگی هر کدام از ما که تصمیم میگیریم به نزد آخور عیسی برویم، اتفاقی مهم رخ میدهد: پیش از آنکه به پیشگاه این آخور برویم، یا خود را زیر داوری قرار میدهیم و یا نجات مییابیم. هر یک از ما یا در برابر آخور مسیح خُرد میشویم، و یا طعم رحمت خدا را میچشیم.
منظور در اینجا چیست؟ آیا آنچه میگوییم صرفاً یک صنعت ادبی زیباست؟ نظیر داستانهای زیبا و اخلاقی اما مبالغهآمیزی که واعظان از پشت منبر میگویند؟ گفتن اینگونه چیزها درمورد عیسای طفل به چه معناست؟ اگر این امر برایتان صرفاً سخنانی زیباست، شما نیز واقعه کریسمس را مثل بیایمانان جشن خواهید گرفت، یعنی صرفاً بهعنوان یک تماشاچی. اما این امر برای ما ایمانداران صرفاً سخنانی زیبا نیست، بلکه بدین معناست که خدا، یعنی آفریدگار تمام هستی، خود را بهغایت کوچک ساخته و به دنیای محقر ما آمده است تا ما را ملاقات کند و بصورت طفلی ضعیف و بیدفاع، در میان ما باشد. هدف خدا از این کار اجرای یک نمایش سرگرمکننده برای ما نیست تا از این طریق ما را شیفته خود سازد، بلکه خدا با اینکار جایگاه و هویت خود را بر ما آشکار میسازد، و از این مَنظر به داوری احساس بزرگخواهیِ بشر میپردازد و آن را پست ساخته، از تخت به زیر میکشانَد.
تخت خدا در دنیا نه بر تخت پادشاهان، بلکه در پایینترین نقطۀ بشریت یعنی در یک آخور قرار دارد. پیرامونش نیز نه ندیمههایی در حال باد زدن، بلکه افرادی گمنام ایستادهاند که با کنجکاوی و حیرت آمدهاند تا ببینند معجزۀ خدا برای بشریت چیست.
بزرگان و قدرتمندان این دنیا در دو نقطه به بنبست میرسند و عظمت و توانشان به کاری نمیآید: یکی در آخور و دیگری در پای صلیب عیسی. هیچ یک از قدرتمندان جهان جرأت نزدیک شدن به آخور را ندارد. هیرودیس پادشاه به هیچ وجه خودش جرأت نمیکرد نزد آخور عیسی برود. دلیلش این است که نزد آخور، تخت شاهان فرو میریزد، قدرتمندان سقوط میکنند، و بلندمرتبگان به زیر آورده میشوند، زیرا خدا در آنجا با حقیران است. در کنار آخور، ثروتمندان مأیوس میشوند زیرا میبینند که خدا با فقیران و گرسنگان است. خدا به گرسنگان خوراک میدهد اما ثروتمندان را دست خالی پس میفرستد. زورمندان جهان در برابر کنیزی به اسم مریم، در برابر آخور عیسی، و در برابر خدایی که در میان حقیران است، احساس عجز و درماندگی میکنند زیرا میبینند چیزی جز داوری در انتظارشان نیست. ممکن است تصور کنند امروز اتفاقی برایشان نخواهد افتاد، اما به یقین داوری خدا را در آینده نزدیک تجربه خواهند کرد. خدا مستکبران را از تختهایشان به زیر میآورد، و در عوض حقیران را سرافراز میسازد. به همین خاطر است که عیسای مسیح بهصورت طفلی ناچیز، بهصورت پسر مریم، به این جهان آمد.
اکنون که تا فرا رسیدن کریسمس چند روزی بیش باقی نمانده است، بیایید امسال کریسمس را بهراستی بهعنوان جشن آمدن عیسای مسیح به این جهان گرامی بداریم. اما پیش از آنکه چنین کنیم، لازم است نخست چیزی را برای خودمان روشن سازیم: اینکه با توجه به آنچه در مورد آخور مسیح آموختیم، از این پس در مورد آنچه در زندگی بزرگ یا پست است چه تصوری خواهیم داشت. البته اکثر ما افراد قدرتمندی نیستیم، ولی خیلی از ما از اندکْ قدرتی برخورداریم و تنها هدفمان این است که هر روز مدارج ترقی را طی کنیم و بالا و بالاتر رویم! حال آنکه نگرش خدا طور دیگری است: میخواهد هر روز پایین و پایینتر رویم، به میانِ حقیران و افتادگان. او میخواهد منیّت خود را از یاد برده، در پی تعریف و تمجیدِ دیگران نباشیم و خود را بزرگتر از همگان نپنداریم. اگر حاضر باشیم در این مسیری که خدا میخواهد گام برداریم، با خدا ملاقات خواهیم کرد. هر یک از ما در پیرامون خود هم کسانی را میشناسیم که در ظاهر بزرگ و قدرتمند هستند و هم کسانی را که ظاهراً خوار و حقیر. هر کدام از ما بدون شک کسی را میشناسیم که در مقایسه با ما در مرتبه نازلتری قرار دارد. بیایید کریسمس امسال از خدا بخواهیم کمکمان کند تا به واقعه میلاد مسیح با نگاهی کاملاً متفاوت بنگریم و دریابیم که اگر میخواهیم با خدا ارتباط ایجاد کنیم، راه رسیدن به او نه در بالاها، بلکه در قعرِ پایینترینها و در میانِ کوچکترین و حقیرترینهاست، و هر که بخواهد در آن بالاها بماند، قطعاً سرانجامی هولناک خواهد داشت

صلیب ما را از عذاب وجدان


۱-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از عذاب وجدان که ناشی از گناه است آزاد کرد (عبرانیان ۹:‏۱۴). این بیان در عهدجدید با تصویری گویا تشریح شده است. پطرس خداوند خود را انکار کرد و سپس مسیح به او نگاهی انداخت. تنها خودِ پطرس بود که می‌‌توانست شدت و عمق این نگاه را درک کند. وجدان پطرس از وقاحت گناهش بیدار شد و این بیداری باعث گریز او از صحنه و گریۀ تلخش گردید. مسیح مُرد، و آن گناه را بر صلیب برد، از مرگ قیام نمود و روح‌‌القدس را در روز پنطیکاست نازل فرمود و آنچه را که جلجتا امکان‌‌پذیر کرده بود عینیت بخشید. پطرس این آزادی را درک نمود، زیرا چنانکه در اعمال رسولان ۳:‏۱۴ می‌‌بینیم یهودیان را به گناهی که خودْ نیز در آن تقصیرکار بود متهم کرد، ولی بدون ذره‌‌ای حس تقصیر یا عذاب وجدان. خون ریخته‌‌شدۀ مسیح و عمل روح‌‌القدس پطرس را کاملاً پاک کرده بود، زیرا هیچ قدرت دیگری نمی‌‌توانست او را برای خدمت در میان گناهکاران آماده کند و از او چنین خادمی بسازد.

۲-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از اقتدار درونی گناه آزاد می‌‌سازد (رومیان ۶:‏۶). صلیب انسان را اصلاح نمی‌‌کند بلکه به زندگی او پایان می‌‌دهد. مسیح نه تنها به‌‌خاطر من مُرد بلکه مرا با خود بر صلیب برد. او فقط برای این نمرد که چیزی از من بردارد و یا مرا از شرایطی که گناه برایم ایجاد کرده بود رهایی بخشد، بلکه نیابتاً، مرا به‌‌طور کامل و غایی بر صلیب برد. در نظر خدا من با مسیح مصلوب شده‌‌ام، چنانکه دیگر من نیستم که از این پس زندگی می‌‌کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می‌‌کند. ممکن است شخصی باشم فقیر یا ثروتمند، با فرهنگ یا بی‌‌فرهنگ، مذهبی و یا بی‌‌دین، ولی هیچیک از اینها معیار ارزیابی من در نظر خدا نیست. من به‌‌عنوان مسیحی، با مسیح مصلوب شده‌‌ام و متعلقات من در نظر خدا ارزشی ندارد، و باید به‌‌عنوان جزئی از طبیعت سقوط‌‌کرده‌‌ای که از آدم به ارث برده‌‌ام بر صلیب برود. بدین‌‌سان، گناهی که هر لحظه مرا به ستوه می‌‌آوَرد و کنترل افکار، سخنان و اعمالم را در اختیار داشت با او بر صلیب رفت و دیگر اقتداری بر من ندارد. حاکمیت گناه در جلجتا به پایان رسید، جایی که حکومتی نوین سلطنت آغاز نمود. خدا به حکومت پیشین پایان داد و سلطنت جدید خود را آغاز کرد و آن را به‌‌واسطۀ قدرت قیام خود ادامه می‌‌دهد.
اینک من با خدا هستم، او مرا به‌‌حساب آورد، پس من نیز بر این صحه می‌‌گذارم. مسیح نسبت به گناه مُرد، پس من نیز خود را نسبت به گناه مُرده می‌‌انگارم. خدا مرا با مسیح قیام داد تا به‌‌عنوان ایماندار حیاتی جدید را تجربه کنم-‏‏‏‏‏‏ حیاتی که ماورای اقتدار گناه است-‏‏‏‏‏‏ و قادر باشم بر گناه غلبه نمایم. «اگر بگوییم بی‌‌گناهیم، خود را فریب داده‌‌ایم،» نه دیگران را. زندگی روزمره نشانگر اینست. اگر بگوییم که گناه نمی‌‌کنیم، دروغ می‌‌گوییم، ولی می‌‌توانیم بگوییم در این اتحاد زنده با مسیح که از طریق مرگ و رستاخیزش مهیا شده، از این به بعد نباید گناه کنیم، اقتدار آن برداشته شده، و نیرویی جدید در خلقتی درونی و نوین برقرار گردیده است.

۳-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب اعضای وجود ما را از وسوسۀ گناه کردن آزاد می‌‌سازد (رومیان ۸:‏۱۳ و کولسیان ۳:‏۵).
گناهانی که ما را احاطه می‌‌کنند بر اعضای خاصی از وجودمان حمله می‌‌برند که بیشتر نسبت به گناه تأثیرپذیر و مستعدند. اگر من با مسیح مرده‌‌ام همه اعضای بدنم نیز در این مرگ شریکند. اگر عضوی در من نسبت به گناه تمایل بیشتری دارد و در پی ارضای نَفْس است، باید آن را به روح‌‌القدس بسپارم تا با آن مقابله کند، و دیگر آن عضوْ مرا به بندگی گناه نکشد. فکری که بدون خدا نقشه می‌‌کشد، دهانی که از آن برکت و لعنت بیرون می‌‌آید، دستانی که نشانۀ دوستی است حال آنکه قلبْ پر از نفرت است، پاهایی که به راههای عجیب و غریب شتابان است، چشمانی که به چیزهای ناشایسته می‌‌نگرد، گوشهایی که پیوسته به دنبال شنیدن شایعات و اراجیف است، هوشمندی‌‌ای که بر توان انسانی استوار است نه بر اقتدار الاهی، قلب متکبر و مغرور و بسیاری چیزهای دیگر باید در صلیب به حضور خدا آورده، و در نور مقدس و آشکارکنندۀ الاهی به مرگ سپرده شوند. این بدین معنی نیست که خدا هر استعداد و عطای ما را می‌‌گیرد بلکه آن چیزهایی را برمی‌‌دارد که ما را از تسلیم و سرسپردگی به او بازمی‌‌‌‌دارند. اگر ما در مشارکت با خدا زندگی می‌‌کنیم باید در توافق و هماهنگی کامل با او باشیم، در تمامی آنچه او در ما انجام می‌‌دهد.

۴-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از فریب و اغوای دنیا آزاد می‌‌سازد (غلاطیان ۶:‏۱۴). با نگاهی به این جهان درمی‌‌یابیم که دنیا چیزی جز آخور، صلیب و قبر برای پسر یگانۀ خدا نداشت. دنیا امروز نیز با پیروان مسیح همین معامله را می‌‌کند. شخص مسیحی نباید در این خصوص شکی به خود راه دهد. تنها کافی است که همچون شخصی مرده نسبت به گناه و زنده نسبت به خدا زندگی کنید، سپس دنیا چنین رفتاری با شما خواهد داشت. اگر از منظر صلیب به دنیا بنگرید نظامی را می‌‌بینید که مسیح در آن هیچ جایی نداشت؛ چون بدان قدم نهاد، ورودش را خوش ندید و خروجش را نیز تسریع نمود.
ما از این جهان نیستیم. مرگ بر صلیب ما را از دنیا جدا ساخته است. به همین منظور دنیا نمی‌‌تواند هیچ ادعایی بر ما داشته باشد. ولی ما باید به قوت و نیروی الاهی در دنیا زندگی کنیم، لیکن همچون مسافری که در حال گذر است و خود را وابستۀ چیزی نمی‌‌کند. اگر کسی بخواهد دوباره به دنیا بازگردد، باید از صلیب و قبر مسیح بگذرد و آنها را زیر پا لگدمال کند. من این هشدار را به کسانی می‌‌دهم که هنوز دنیا را جذاب می‌‌بینند و در قلبشان جایی برای آن دارند.

۵‏-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از قدرت شیطان آزاد می‌‌سازد (عبرانیان ۲:‏۱۴). شیطان در پی آن بود که در طول زندگی زمینی مسیح به هر طریقی او را از مسیر جلجتا منحرف سازد. شیطان کوشید تا با اغوا کردن، تهدید، زیرکی، وسوسه، و ترفندهای دیگر سلطۀ خود را بر بشریت از دست ندهد، و حتی بر مسیح نیز اقتدار یابد. اما تلاش او برای ممانعت از مسیح در رفتن به‌‌سوی صلیب بی‌‌ثمر ماند. عیسای مسیح در صلیب پیروزی را به‌‌دست آورد و به‌‌طور کامل نیروهای جهنم را در هم شکست. مسیح این پیروزی را برای ما کسب نمود و وقتی ما با ایمان در مرگ و قیام او شریک می‌‌شویم این پیروزی را در زمان نیاز به ما عطا می‌‌کند.
مکرهای شیطان در کلام خدا به‌‌روشنی آشکار شده است و لازم نیست در اینجا آنها را برشماریم. آنچه باید بر آن تأکید کنیم این است که در صلیب آزادی از تمامی این پلشتی‌‌ها نصیب ما شده است. به نمونه‌‌هایی از این موارد در عهدعتیق توجه کنید: وقتی صندوقچه عهد در معبد داجون قدرت خود را به نمایش گذاشت (اول سموئیل باب ۵)، وقتی یونس از اعماق دریا و از شکم ماهی سر برآورد (کتاب یونس)، و سه جوان که از تون آتش سالم بیرون آمدند (دانیال باب ۳).

۶-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از کارهای ابلیس آزاد می‌‌کند (اول یوحنا ۳:‏۸). این موضوع را می‌‌توان در چارچوب رابطۀ گسستۀ بین انسان و خدا، و بین خود انسان‌‌ها توضیح داد. تمایلات و خواهش‌‌های نفسانی، تمرد و سرکشی جان، کوری در روح، و پیچیدگی‌‌های دیگر زندگی که از آنها نشأت می‌‌گیرد با مصالحۀ صلیب خنثی می‌‌گردند. یوحنای رسول چنین می‌‌نویسد: «از همین رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد» (اول یوحنا ۳:‏۸). اگر می‌‌خواهیم از تأثیرات این عوامل مخرب رها شویم باید آنها را همان‌‌گونه که هستند به نزد صلیب آوریم و صادقانه در حضور خدا اعتراف کنیم، و این خداست که ما را رها خواهد کرد و همه چیز را به جلال خود منتهی خواهد ساخت. او زندگی ما را از همۀ تأثیرات ابلیس آزاد می‌‌سازد و اجازه می‌‌دهد که در مسیح زندگی کاملی داشته باشیم. هیچ گناهی مسیح را غافلگیر نمی‌‌کند. صلیب مسیح با همۀ آنها روبرو شده و اعمال ابلیس را به‌‌طرز موثری باطل ساخته است. بگذارید او در این قسمت ابتکار زندگی‌‌تان را بدست گیرد.

۷-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از خدمت خودبینانه آزاد می‌‌کند (دوم قرنتیان ۵:‏۱۵). رؤیایی از صلیب که نشانگر عظمت و از خودگذشتگیِ محبت مسیح بود، پولس را از متعصبی مذهبی به مبشری ایثارگر تبدیل کرد. اوج تأثیر آن ملاقات آسمانی در کلمات خود او بازتاب می‌‌یابد: «زیرا آرزو می‌‌داشتم در راه برادرانم، یعنی آنان که همنژاد منند ملعون شوم و از مسیح محروم گردم» (رومیان ۹:‏۳). کسی که مفهوم عمیق صلیب را درک کند تبدیل به انسان جدیدی می‌‌شود. مسیح با سهیم نمودن ما در آن اشتیاق الاهی که در زندگی‌‌اش دیده می‌‌شد، ما را به انسانی تبدیل می‌‌کند که از این به بعد برای خود زیست نکند بلکه «برای آن کس که به‌‌خاطرش مُرد و برخاست.»