۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

براي چه آفريده شديم



براي چه آفريده شديم ؟ براي شناخت خدا. هدف ما در زندگي چه بايد باشد؟ شناخت خدا.
«حيات جاوداني» كه عيسي مسيح عطا مي فرمايد، چيست؟ شناخت خدا. «و حيات جاوداني اين است
كه تو را خداي واحد حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي، بشناسند (يوحنا٣:١٧).
بهترين چيزي که در زندگي بيش از هر چيز ديگر باعث وجد و شادي و رضايت ميگردد، چيست؟
شناخت خدا. «خداوند چنين مي گويد: حكيم از حكمت خود فخر ننمايد و جبار از تنومندي خويش
مفتخر نشود و دولتمند از دولت خود افتخار نكند. بلكه هر كه فخر نمايد، از اين فخر بكند كه فهم
دارد و مرا مي شناسد (ارميا٢٣:٩).
چه وضعيتي است كه اگر انسان در آن قرار گيرد، بيشترين رضايت را براي خدا خواهد داشت؟
شناخت خدا. خدا ميفرمايد: «زيرا كه رحمت را پسند كردم و نه قرباني را و معرفت خدا را بيشتر از
قربانيهاي سوختني» (هوشع ٦:٦).
در اين جملهها موضوع مهمي را مطرح کرديم، موضوعي كه هر فرد مسيحي را به شوق ميآورد. ليکن
بر شخصي كه مذهبش خشك و بيروح است، هيچ تاثيري ندارد. (و همين حقيقت از وضعيت عوض
نشده او سخن ميگويد.) آنچه که گفتيم براي زندگي ما بيدرنگ بنياد، چارچوب و هدف پديد
ميآورد و اصلي را بنيان مينهد که بدان اولويتها و ارزشهاي زندگي خود را ترتيب ميدهيم.
همين كه اين مطلب مهم را درک کنيم و بدانيم که مهمترين كار ما در اين دنيا شناخت خداست،
بسياري از مسائل و مشکلات زندگي، جايگاه مناسب خود را خواهند يافت. دنيا اين روزها از کساني
پر است كه به مرض تلف کردن مبتلا هستند، مرضي که «آلبركامو» آن را پوچگرايي نام مينهد
(«زندگي بذله بدي است») و از اين شکوه و شکايت او ممکن است به ياد تب معروف «ماري
آنتوانت» بيافتيم که «همه چيز از مزه افتاده است.» اين بهم ريختگيها و بينظميها است که زندگي را
به پوچي ميکشد؛ همه چيز به يکباره تبديل به مشکل و مسئله ميگردد، چرا که ديگر چيزي ارزش
ندارد. فلسفه پوچگرايان و تب ماري آنتوانت به دليل ماهيت خود به يکباره به نقاهت ميافتند، حال
آنكه مسيحيان از اين مرض مصوناند، به جز مواقعي كه قدرت و نيروي وسوسه افکار آنها را از
ريخت مياندازد. که البته بوسيله رحمت خدا ديري نخواهد پاييد و دوامي نخواهد داشت. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر