۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

صعود عیسی به آسمان

صعود عیسی به آسمان

صعود عیسی به آسمان

۱ای تِئوفیلوس، من کتاب نخست خود را در باب همۀ اموری تألیف کردم که عیسی به‌عمل نمودن و تعلیم دادنشان آغاز کرد۲تا روزی که به‌واسطۀ روح‌القدس دستورهایی به رسولان برگزیدۀ خود داد و سپس به بالا برده شد.۳او پس از رنج کشیدن، خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است. پس به مدت چهل روز بر آنان ظاهر می‌شد و دربارۀ پادشاهی خدا با ایشان سخن می‌گفت.۴یکبار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: «اورشلیم را ترک مکنید، بلکه منتظر آن وعدۀ پدر باشید که از من شنیده‌اید.۵زیرا یحیی با آب تعمید می‌داد، امّا چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روح‌القدس تعمید خواهید یافت.»
۶پس چون گرد هم آمده بودند، از او پرسیدند: «خداوندا، آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسرائیل باز‌خواهی گردانید؟»
۷عیسی پاسخ داد: «بر شما نیست که ایام و زمانهایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛۸امّا چون روح‌القدس بر شما آید، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان، شاهدان من خواهید بود.»
۹عیسی پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان می‌نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان برگرفت.۱۰هنگامی که می‌رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند۱۱و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز‌خواهد آمد، به همینگونه که دیدید به آسمان رفت.»

انتخاب مَتیاس به‌جای یهودا

۱۲آنگاه شاگردان از کوه موسوم به زیتون به اورشلیم بازگشتند. آن کوه بیش از مسافت یک روز شَبّات با اورشلیم فاصله نداشت.۱۳چون به شهر رسیدند، به بالاخانه‌ای رفتند که اقامتگاهشان بود. آنان پِطرُس و یوحنا، یعقوب و آندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولْما و مَتّی، یعقوب فرزند حَلْفای و شَمعون غیور و یهودا فرزند یعقوب بودند.۱۴ایشان همگی به همراه زنان و نیز مریم مادر عیسی و برادران او، یکدل تمامی وقت خود را وقف دعا کردند.
۱۵یکی از آن روزها، پِطرُس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد۱۶و گفت: «ای برادران، آن نوشتۀ کتب‌مقدّس باید به حقیقت می‌پیوست که در آن روح‌القدس مدتها پیش به زبان داوود دربارۀ یهودا، راهنمای گرفتارکنندگانِ عیسی، پیشگویی کرده بود.۱۷زیرا او یکی از ما محسوب می‌شد و سهمی در این خدمت داشت.»
۱۸(یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن به‌روی درافتاد و از میان پاره شد و اَمعا و اَحشایش همه بیرون ریخت.۱۹ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و به‌زبان خود آن محل را «حَقَلْ‌دِما»، یعنی زمین خون نامیدند.)
۲۰«در کتاب مزامیر نوشته شده است:
«‌”باشد که خانه‌اش متروک گردد
و کس در آن مأوا نگیرد،“
و نیز آمده است:
«‌”باشد که منصب نظارتش نیز به‌دیگری سپرده شود.“
۲۱از این‌رو لازم است از میان کسانی که در تمام مدت آمد و رفت عیسای خداوند در میان ما، با ما بوده‌اند،۲۲از زمان تعمید یحیی تا روزی که عیسی از نزد ما بالا برده شد، یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.»
۲۳پس دو تن را پیشنهاد کردند: یوسف را که بَرسابا خوانده می‌شد و او را به‌نام یوستوس هم می‌شناختند، و مَتیاس را.۲۴آنگاه چنین دعا کردند: «خداوندا، تو از قلوب همگان آگاهی. تو خود بر ما عیان فرما که کدامین‌یک از این دو را برگزیده‌ای۲۵تا این خدمت رسالت را بر عهده گیرد، خدمتی که یهودا از آن روی برتافت و به‌جایی رفت که بدان تعلق داشت.»۲۶سپس قرعه انداختند و به‌نام مَتیاس افتاد. بدینگونه او به جرگۀ یازده رسول پیوست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر