۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

در سپیده‌دمِ



مَتّی ۲۸:۱-۸ - مَرقُس ۱۶:۱-۸؛ لوقا ۲۴:۱-۱۰


۱بعد از شَبّات، در سپیده‌دمِ نخستین روز هفته، مریمِ مَجْدَلیّه و آن مریم دیگر به دیدن مقبره رفتند.۲ناگاه زمین‌لرزۀ شدیدی واقع شد، زیرا فرشتۀ خداوند از آسمان نازل شد و به‌سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست.۳چهرۀ آن فرشته همچون برقِ آسمان می‌درخشید و جامه‌اش چون برف، سفید بود.۴نگهبانان از هراسِ دیدن او به‌لرزه افتاده، چون مردگان شدند!۵آنگاه فرشته به زنان گفت: «هراسان مباشید! می‌دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید.۶او اینجا نیست، زیرا همانگونه که فرموده بود، برخاسته است! بیایید و جایی را که او خوابیده بود، ببینید،۷سپس بی‌درنگ بروید و به شاگردان او بگویید که ”او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می‌رود و در آنجا او را خواهید دید.“ اینک به شما گفتم!»۸پس زنان با هراسی آمیخته به شادیِ عظیم، بی‌درنگ از مقبره خارج شدند و به‌سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.۹ناگاه عیسی با ایشان روبه‌رو شد و گفت: «سلام بر شما باد!» زنان پیش آمدند و بر پایهای وی افتاده، او را پرستش کردند.۱۰آنگاه عیسی به ایشان فرمود: «مترسید! بروید و به برادرانم بگویید که به جلیل بروند. در آنجا مرا خواهند دید.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر