۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

آماده و هشیار باشید


متی   فصل ۲۵  ( ترجمه تفسیری)


  آماده و هشیار باشید
 ۱ وقایع ملکوت خدا شبیه ماجرای ده دختر جوانی است که ندیمه های عروس بودند. این ندیمه ها چراغهای خود را روشن کردند تا به پیشواز داماد بروند.  ۲ پنج تن از این ندیمه ها که عاقل بودند،  ۳ در چراغهای خود روغن کافی ریختند تا ذخیره داشته باشند؛  ۴ اما پنج تن دیگر که نادان بودند، روغن کافی نریختند.  ۵ چون آمدن داماد بطول انجامید، ندیمه ها را خواب در ربود.  ۶ اما در نیمه های شب ، در اثر سروصدا از خواب پریدند: داماد می آید! برخیزید و به پیشوازش بروید!  ۷ ندیمه ها فوراً برخاستند و چراغهای خود راآماده کردند.  ۸ پنج دختری که روغن کافی نیاورده بودند، چون چراغهایشان خاموش می شد، از پنج دختر دیگر روغن خواستند.  ۹ ولی ایشان جواب دادند: اگر از روغن خود به شما بدهیم ، برای خودمان کفایت نخواهد کرد. بهتر است بروید و برای خودتان بخرید.  ۱۰ ولی وقتی آنان رفته بودند، داماد از راه رسید و کسانی که آماده بودند، با او به جشن عروسی داخل شدند و در بسته شد.  ۱۱ کمی بعد، آن پنج دختر دیگر رسیدند و از پشت در فریاد زدند: آقا، در را باز کنید! ۱۲ اما جواب شنیدند: بروید! دیگر خیلی دیر شده است !  ۱۳ پس شما بیدار بمانید و آماده باشید چون نمی دانید در چه روز و ساعتی من باز می گردم .

  در کار خداوند کوشا و وفادار باشید
 ۱۴ ملکوت آسمان را می توان با این حکایت نیز تشریح کرد: مردی عزم سفر داشت . پس خدمتگزاران خود را خواست و به آنان سرمایه ای داد تا در غیاب او، آن را بکار بیندازند.  ۱۵ به هر کدام به اندازه توانایی اش داد: به اولی پنج کیسه طلا، به دومی دو کیسه طلا و به سومی یک کیسه طلا. سپس عازم سفر شد.  ۱۶ اولی که پنج کیسه طلا گرفته بود، بی درنگ مشغول خرید و فروش شد و طولی نکشید که پنج کیسه طلای دیگر هم به دارایی او اضافه شد.  ۱۷ دومی هم که دو کیسه طلا داشت ، همین کار را کرد و دو کیسه طلای دیگر نیز سود برد.  ۱۸ ولی سومی که یک کیسه طلا داشت ، زمین را کند و پولش را زیر سنگ مخفی کرد.  ۱۹ پس از مدتی طولانی ، ارباب از سفر برگشت و خدمتگزاران خود را برای تصفیه حساب فرا خواند.  ۲۰ شخصی که پنج کیسه طلا گرفته بود، ده کیسه طلا تحویل داد  ۲۱ ارباب به او گفت : آفرین ، آفرین ! حال که در این مبلغ کم درستکار بودی ، مبلغ بیشتری به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی من شریک شو.  ۲۲ سپس آن که دو کیسه گرفته بود جلو آمد وگفت : آقا، شما دو کیسه طلا داده بودید؛ دو کیسه دیگر هم سود آورده ام .  ۲۳ اربابش به او گفت : آفرین ! تو خدمتگزار خوب و باوفایی هستی . چون در این مبلغ کم ، امانت خود را نشان دادی ، حالا مبلغ بیشتری به تو می دهم . بیا و در شادی من شریک شو.  ۲۴ آنگاه آخری با یک کیسه جلو آمد و گفت : آقا، من می دانستم که شما آنقدر مرد سختگیری هستید که حتی از زمینی که چیزی در آن نکاشته اید انتظار محصول دارید.  ۲۵ پس ، از ترسم پولتان را زیر سنگ مخفی کردم تا مبادا از دست برود. بفرمایید این هم پول شما.  ۲۶ ارباب جواب داد: ای آدم تنبل و بیهوده ! اگر تو می دانستی که من آنقدر سختگیر هستم که حتی از زمینی که چیزی در آن نکاشته ام انتظار محصول دارم ،  ۲۷ پس چرا پولم را لااقل نزد صرافان نگذاشتی تا بهره اش را بگیرم ؟  ۲۸ سپس اضافه کرد: پول این مرد را بگیرید و به آن شخصی بدهید که ده کیسه طلا دارد.  ۲۹ چون کسی که بتواند آنچه که دارد خوب بکار ببرد، به او باز هم بیشتر داده می شود. ولی کسی که کارش را درست انجام ندهد، آن را هر چقدر هم کوچک باشد از دست خواهد داد.  ۳۰ حالا این خدمتگزار را که به درد هیچ کاری نمی خورد، بگیرید و در تاریکی بیندازید، تا در آنجا از شدت گریه ، دندانهایش را بر هم بفشارد.

  روز داوری
 ۳۱ هنگامی که من ، مسیح موعود، با شکوه و جلال خود و همراه با تمام فرشتگانم بیایم ، آنگاه بر تخت باشکوه خود خواهم نشست .  ۳۲ سپس تمام قومهای روی زمین در مقابل من خواهند ایستاد و من ایشان را از هم جدا خواهم کرد، همان طور که یک چوپان ، گوسفندان را از بزها جدا می کند؛  ۳۳ گوسفندها را در طرف راستم قرار می دهم و بزها را در طرف چپم .  ۳۴ آنگاه بعنوان پادشاه ، به کسانی که در طرف راست منند خواهم گفت : بیایید ای عزیزان پدرم !بیایید تا شما را در برکات ملکوت خدا سهیم گردانم ، برکاتی که از آغاز آفرینش دنیا برای شما آماده شده بود.  ۳۵زیرا وقتی من گرسنه بودم ، شما به من خوراک دادید؛ تشنه بودم ، به من آب دادید؛ غریب بودم ، مرا به خانة تان بردید؛  ۳۶ برهنه بودم ، به من لباس دادید؛ بیمار و زندانی بودم ، به عیادتم آمدید.  ۳۷ نیکوکاران در پاسخ خواهند گفت : خداوندا، کی گرسنه بودید تا به شما خوراک بدهیم ؟ کی تشنه بودید تا به شما آب بدهیم ؟  ۳۸ کی غریب بودید تا شما را به منزل ببریم یا برهنه بودید تا لباس بپوشانیم ؟  ۳۹ کی بیمار یا زندانی بودید تا به ملاقات شما بیاییم ؟  ۴۰ آنگاه به ایشان خواهم گفت : وقتی این خدمتها را به کوچکترین برادران من می کردید، در واقع به من می نمودید.  ۴۱سپس بکسانی که درطرف چپ من قرار دارند، خواهم گفت : ای لعنت شده هااز اینجا بروید وبه آتش ابدی داخل شوید که برای شیطان و ارواح شیطانی آماده شده است .  ۴۲ زیرا گرسنه بودم و شما به من خوراک ندادید؛ تشنه بودم و بمن آب ندادید؛  ۴۳ غریب بودم و بمن جا ندادید؛ برهنه بودم و مرا نپوشانیدید؛ بیمار و زندانی بودم و شما به ملاقاتم نیامدید.  ۴۴ جواب خواهند داد: خداوندا، کی شما گرسنه و تشنه یا غریب و برهنه یا بیمار و زندانی بودید تا خدمتی به شما بکنیم ؟  ۴۵ در جواب خواهم گفت : وقتی به کوچکترین برادران من کمک نکردید، در واقع به من کمک نکردید.  ۴۶ و این اشخاص به کیفر ابدی می رسند، ولی نیکوکاران به زندگی جاوید خواهند پیوست . «

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر