۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

شاگردان شکوه مسیح را می بینند



متی   فصل ۱۷  ( ترجمه تفسیری)


  شاگردان شکوه مسیح را می بینند
 ۱ شش روز بعد، عیسی ، پطرس و یعقوب و برادر او یوحنا را برداشت و برفراز تپه بلندی برد.  ۲ در آنجا، ظاهر عیسی در مقابل چشمان ایشان دگرگون شد و چهره اش چون خورشید درخشان گردید؛ و لباسش چنان سفید شد که چشم را خیره می کرد.  ۳ ناگاه موسی و الیاس نبی ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.  ۴ پطرس با مشاهده این صحنه ، بی اختیار گفت : «استاد، چه خوب شد که ما اینجا هستیم . اگر اجازه بدهید، سه سایبان بسازم ، یکی برای شما، یکی برای موسی ، و یکی دیگر برای الیاس . «  ۵ هنوز سخن پطرس تمام نشده بود که ابری درخشان بر ایشان سایه افکند و ندایی از آن در رسید که : «اینست فرزند عزیز من که از او کاملا خشنودم . از او اطاعت کنید. «  ۶ با شنیدن این ندا، شاگردان بر زمین افتاده ، از ترس لرزیدند.  ۷ عیسی نزدیک شد و دست بر ایشان گذاشت و فرمود: «برخیزید، نترسید! «  ۸ هنگامی که آنان چشمان خود را گشودند، جز عیسی کسی را ندیدند.  ۹ درحالیکه از تپه پایین می آمدند، عیسی به ایشان دستور داد که پیش از مرگ و زنده شدنش ، درباره آنچه که بالای کوه دیدند، به کسی چیزی نگویند.  ۱۰ شاگردانش پرسیدند: «چرا روحانیان یهود با اصرار می گویند که قبل از ظهور مسیح ، الیاس نبی باید دوباره ظهور کند؟« ۱۱ عیسی جواب داد: «حق با آنهاست . الیاس باید بیاید و کارها را روبراه کند.  ۱۲ در واقع او آمده است ولی کسی او را نشناخت و با او بدرفتاری کردند. حتی من نیز که مسیح هستم ، از دست آنها آزار خواهم دید. «  ۱۳ آنگاه شاگردانش فهمیدند که عیسی درباره یحیای تعمید دهنده سخن می گوید.

  شفای پسر غشی
 ۱۴ وقتی از تپه فرود آمدند، با جمعیت بزرگی روبرو شدند که منتظرشان بودند. از آن میان ، مردی آمده ، در مقابل عیسی زانو زد و گفت :  ۱۵«استاد، به پسرم رحم کنید؛ او غشی است و حمله های سخت به او دست می دهد، بطوریکه خود را در آب و آتش می اندازد.  ۱۶ من او را نزد شاگردان شما آوردم ، ولی ایشان نتوانستند او را شفا دهند. «  ۱۷ عیسی جواب داد: «ای مردم بی ایمان و نامطیع ! تا کی رفتار شما را تحمل کنم ؟ او را نزد من بیاورید.»  ۱۸ آنگاه عیسی به روح ناپاکی که در وجود پسر بود، نهیب زد و آن روح بیرون آمد و از آن لحظه ، پسر بهبود یافت .  ۱۹ بعداً شاگردان بطور خصوصی از عیسی پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم روح ناپاک را از وجود پسر خارج کنیم ؟«  ۲۰ عیسی گفت : «از آن جهت که ایمانتان کم است . اگر شما حتی به اندازه دانه خردل نیز ایمان می داشتید، می توانستید به این کوه بگویید حرکت کند و از شما اطاعت می کرد. برای کسی که ایمان داشته باشد، هیچ کاری غیر ممکن نیست .  ۲۱ ولی این نوع روح ناپاک از بدن خارج نمی شود مگر با دعا و روزه . «  ۲۲ در همان روزها که در جلیل بسر می بردند، عیسی به ایشان گفت : «بزودی من بدست مردم گرفتار خواهم شد. ایشان مرا خواهند کشت ، اما روز سوم باز زنده خواهم شد.»  ۲۳ شاگردان با شنیدن این سخن بسیار غمگین شدند.

  پرداخت مالیات خانۀ خدا
 ۲۴ وقتی به کفَرناحوم رسیدند، مأموران وصول مالیات خانه خدا پیش پطرس آمده ، از او پرسیدند: «آیا استادتان مالیات نمی دهد؟»  ۲۵ پطرس جواب داد: «البته که می دهد. « سپس وارد خانه شد تا موضوع را به عیسی بگوید. ولی پیش از آنکه سخنی بگوید، عیسی از او پرسید: «پطرس چه فکر می کنی ؟ آیا پادشاهان جهان از اتباع خود باج و خراج می گیرند، یا از بیگانگانی که اسیر شده اند؟«  ۲۶ پطرس جواب داد: «از بیگانگان . « ۲۷ عیسی فرمود: «خوب ، پس اتباع از پرداخت باج و خراج معافند! ولی بهر حال ، برای اینکه ایشان را نرنجانیم ، به ساحل برو و قلابی به آب بینداز و اولین ماهی ای که گرفتی ، دهانش را باز کن ؛ سکه ای در آن پیدا می کنی که برای مالیات ما دو نفر کافی است . آن را به ایشان بده . «

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر