۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

نباید نسبت به ملکوت خداوند بی اعتنا بود



متی   فصل ۲۲  ( ترجمه تفسیری)


  نباید نسبت به ملکوت خداوند بی اعتنا بود
 ۱ عیسی برای تشریح ملکوت آسمان ،حکایت دیگری بیان کرده ، گفت :  ۲ «پادشاهی برای عروسی پسرش جشن مفصلی ترتیب داد  ۳ و عده بسیاری را نیز به این جشن دعوت کرد. وقتی همه چیز آماده شد، افراد خود را به دنبال دعوت شدگان فرستاد تا آنان را به جشن بیاورند. اما هیچکس نیامد!  ۴ پس بار دیگر افرادی فرستاد تا بگویند: "عجله کنید! به عروسی بیایید! زیرا گاوهای پرواری خود را سر بریده ام و همه چیز آماده است !"  ۵ ولی مهمانان با بی اعتنایی ، پوزخندی زدند و هر یک به سر کار خود رفتند، یکی به مزرعه اش و دیگری به محل کسب خود!  ۶حتی بعضی ، فرستاده های پادشاه را زدند و چند نفرشان را نیز کشتند.  ۷ وقتی خبر به گوش پادشاه رسید، به خشم آمد و فوری سپاهی فرستاده ، همه آنان را کشت و شهرشان را به آتش کشید.  ۸ سپس به افراد خود گفت : جشن عروسی سر جای خود باقی است ، اما مهمانانی که من دعوت کرده بودم ، لیاقت آن را نداشتند.  ۹ حال ، به کوچه و بازار بروید و هر که را دیدید به عروسی دعوت کنید.  ۱۰ پس ایشان رفته ، هر که را یافتند، خوب و بد، با خود آوردند، بطوریکه تالار عروسی از مهمانان پر شد.  ۱۱ ولی وقتی پادشاه وارد شد تا به مهمانان خوش آمد گوید، متوجه شد یکی از آنان لباس مخصوص عروسی را که برایش آماده کرده بودند، به تن ندارد.  ۱۲ پادشاه از او پرسید: رفیق ، چرا بدون لباس عروسی به اینجا آمدی ؟ ولی او جوابی نداشت بدهد.  ۱۳ پس پادشاه دستور داد: دست و پایش را ببندید و بیرون در تاریکی رهایش کنید تا در آنجا گریه و زاری کند.  ۱۴ پس ملاحظه می کنید که دعوت شدگان بسیارند، اما برگزیدگان کم ! «

  جواب دندان شکن
 ۱۵ فریسیان با هم مشورت کردند تا راهی بیابند که عیسی را به هنگام بحث به دام بیندازند و مدرکی از سخنانش علیه او بدست آورند و دستگیرش کنند.  ۱۶ پس تصمیم گرفتند چند نفر از پیروان خود را با عده ای از هواداران هیرودیس پادشاه ، نزد عیسی بفرستند و این سؤال را از او بکنند: «استاد، می دانیم که شما درستکارید و هر چه می گویید به آن عمل می کنید؛ و بدون این که از کسی باکی داشته باشید و یا به آن چه مردم می گویند توجه کنید، حقیقت را می گویید.  ۱۷ حال بفرمایید آیا باید به دولت روم باج و خراج داد یا خیر؟«  ۱۸ عیسی که می دانست آنها چه نقشه ای در سر دارند، جواب داد: «ای ریاکاران ، با این سؤالها می خواهید مرا غافلگیر کنید؟  ۱۹ یکی از سکه هایی را که با آن باج و خراج می دهید، به من نشان دهید.» به او سکه ای دادند.  ۲۰ از ایشان پرسید: «عکس و نام چه کسی روی سکه نقش شده است ؟«  ۲۱ جواب دادند: «امپراطور روم . « فرمود: «بسیار خوب ، مال امپراطور را به امپراطور بدهید، و مال خدا را به خدا. «  ۲۲ جواب عیسی ایشان را مات و مبهوت ساخت ؛پس او را رها کرده ، رفتند.

  آیا قیامتی در کار هست؟
 ۲۳ در همان روز، یک دسته از صدوقی ها که معتقد بودند مرگ پایان زندگی است و قیامتی در کار نیست ، نزد عیسی آمدند و پرسیدند:  ۲۴«استاد، موسی فرموده است که اگر مردی بی اولاد فوت شود، برادر آن مرد باید زن او را بگیرد و فرزندان ایشان وارث تمام دارایی آن متوفی خواهند شد و نسل او به حساب خواهند آمد.  ۲۵ ما خانواده ای را می شناختیم که هفت برادر بودند. اولی ، زنی گرفت و بی اولاد فوت کـرد. بنابراین همسـر او، زن برادر دومـی شـد.  ۲۶ این یکی هم بی اولاد مرد، و آن زن به عقد برادر سومی درآمد؛ و به همین ترتیب ادامه یافت و او زن هر هفت برادر شد.  ۲۷ در آخر، آن زن نیز درگذشت .  ۲۸ حال در روز قیامت ، آن زن ، همسر کدامیک از این برادران خواهد بود؟ چون او در واقع زن همه ایشان بوده است . «  ۲۹ عیسی جواب داد: «سؤال شما نشان می دهد که چقدر در اشتباهید. نه از کلام خدا چیزی می دانید، نه از قدرت خدا.  ۳۰ زیرا در روز قیامت ، انسانها دیگر ازدواج نمی کنند بلکه مثل فرشتگان آسمان خواهند بود.  ۳۱ اما درباره روز قیامت ، مگر در کتاب آسمانی نخوانده اید که خدا می فرماید:  ۳۲ من هستم خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ؟ پس خدا، خدای مردگان نیست ، بلکه خدای زندگان می باشد. «

  بزرگترین دستور خدا
 ۳۳ مردم از جواب عیسی بسیار حیرت کردند و تحت تأثیر قرار گرفتند.  ۳۴ اما فریسیان وقتی شنیدند که عیسی چه جواب دندان شکنی به صدوقیان داده است ، تصمیم گرفتند خودشان او را در بحث گرفتار سازند.  ۳۵ از اینرو، یکی از فریسی ها که از علمای دینی بود، پرسید:  ۳۶استاد، در میان دستورهای مذهبی کدامیک از همه مهم تر است ؟«  ۳۷ عیسی جواب داد: «خداوند را که خدای توست ، با تمام قلب و جان و عقل خود دوست داشته باش .  ۳۸ این اولین و مهم ترین دستور خداست . دومین دستور مهم نیز مانند اولی است :  ۳۹ همسایه خود را دوست بدار، به همان اندازه که خود را دوست می داری .  ۴۰ تمام احکام خدا و گفتار انبیاء در این دو حکم خلاصه می شود و اگر شما این دو را انجام دهید، در واقع همه را انجام داده اید. «  ۴۱ در همان حال که فریسیان دور عیسی را گرفته بودند، از ایشان پرسید:  ۴۲ «درباره مسیح چه فکر می کنید؟ او پسر کیست ؟» جواب دادند: «پسر داود پیغمبر. «  ۴۳ عیسی پرسید: «پس چرا داود با الهام خدا، مسیح را خداوند می خواند؟ زیرا او در کتاب زبور گفته است :  ۴۴ خدا به خداوند من گفت : به دست راست من بنشین ، تا دشمنانت را زیر پایهایت بیفکنم .  ۴۵ چگونه ممکن است داود پسر خود را خداوند خود بخواند؟»  ۴۶ ایشان جوابی نداشتند؛ و پس از آن دیگر کسی جرأت نکرد از او سؤالی بکند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر