۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

مرقس فصل ۱ ( ترجمه تفسیری)



مرقس   فصل ۱  ( ترجمه تفسیری)


  ظهور نجات دهنده
 ۱ انجیل عیسی مسیح ، فرزند خدا، این چنین آغاز می شود:  ۲ خدا به زبان اشعیای نبی خبر داده بود که مسیح را به این جهان خواهد فرستاد، و شخصی را نیز پیش از او گسیل خواهد داشت تا مردم جهان را برای آمدن او آماده سازد.  ۳ اشعیا نوشت که این پیشرو مسیح ، در بیابان خشک و سوزان زندگی خواهد کرد و مردم را بسوی زندگی خداپسندانه هدایت خواهد نمود، تا برای آمدن مسیح خداوند آماده باشند.  ۴ این شخص همان یحیای پیامبر بود که در بیابان زندگی می کرد و به مردم می گفت : “توبه کنید و غسل تعمید بگیرید تا به همه نشان دهید که از گناهانتان دست کشیده اید. آنگاه خدا از سر تقصیراتتان خواهد گذشت و شما را خواهد بخشید.”  ۵ مردم از شهر اورشلیم و از تمام سرزمین یهودیه به آن بیابان می شتافتند تا سخنان او را بشنوند. آنان به اعمال و رفتار بد خود اعتراف می کردند و از یحیی در رود اردن غسل تعمید می گرفتند.  ۶ لباس یحیی از پشم شتر و کمربند او از چرم و خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود.  ۷ او به مردم چنین می گفت : “بزودی شخصی خواهد آمد که از من خیلی بزرگتر است ، بطوری که من حتی لیاقت خدمتگزاری او را ندارم .  ۸ من شما را با آب تعمید می دهم ، ولی او شما را به روح القدس تعمید خواهد داد.”  ۹ یکی از همان روزها، عیسی از شهر ناصره ، واقع در ایالت جلیل ، نزد یحیی رفت و از او در رود اردن تعمید گرفت .  ۱۰ هنگامی که عیسی از آب بیرون می آمد، دید که آسمان باز شد و روح القدس به شکل کبوتری فرود آمد و بر او قرار گرفت ،  ۱۱ و ندایی از آسمان در رسید و گفت : “تو فرزند عزیز من هستی که از تو بسیار خشنودم .”  ۱۲ بلافاصله پس از این رویداد، روح خدا، عیسی را به بیابان برد. در آنجا چهل روز تنها ماند.  ۱۳ فقط حیوانات وحشی با او بودند. در این مدت شیطان او را وسوسه می کرد، اما فرشتگان از او مراقبت می نمودند.

  آغاز خدمت عیسی
 ۱۴ مدتی بعد، پس از آنکه یحیی بدستور هیرودیس پادشاه ، زندانی شد، عیسی به ایالت جلیل آمد تا پیام خدا را به مردم برساند.  ۱۵ او فرمود: “زمان موعود فرا رسیده است . بزودی خداوندْ ملکوت خود را برقرار خواهد ساخت . پس ، از گناهان خود دست بکشید و به این خبر خوش ایمان بیاورید.”  ۱۶ روزی عیسی در کناره دریاچه جلیل قدم می زد که چشمش به شمعون و برادرش اندریاس افتاد. ایشان تور به دریا انداخته ، مشغول صید ماهی بودند، چون کارشان ماهیگیری بود.  ۱۷ عیسی ایشان را صدا زد و فرمود: “از من پیروی کنید تا شما را صیاد مردم سازم .”  ۱۸ایشان نیز بی درنگ تورهای خود را بر زمین گذاشتند و به دنبال او براه افتادند.  ۱۹ کمی جلوتر، یعقوب و یوحنا، پسران زبدی را دید که در قایق ، تورهای ماهیگیری خود را تعمیر می کردند.  ۲۰ ایشان را نیز دعوت کرد تا پیروی اش کنند، که بلافاصلـه پـدر خود زبدی را با کارگران گذاشتند و بدنبال او رفتند.

  عیسی بیماران را شفا می بخشد
 ۲۱ سپس همگی وارد شهر کفرناحوم شدند، و صبح روز شنبه به عبادتگاه یهود که آن را کنیسه می نامیدند، رفتند. در آنجا عیسی پیغام خدا را برای مردم بیان فرمود.  ۲۲ مردم از موعظه او تعجب کردند چون هرگز نشنیده بودند که کسی با چنین قدرت و اقتداری سخن گوید و برای اثبات گفته های خود، نیازی نداشته باشد که گفتار بزرگان را شاهد بیاورد.  ۲۳ در آن عبادتگاه ، دیوانه ای حضور داشت که با دیدن عیسی فریاد زد: ۲۴ ”ای عیسای ناصری ، چرا ما را آسوده نمی گذاری ؟ آیا آمده ای ما را هلاک سازی ؟ تو را می شناسم ؛ تو فرستاده مقدس خدا هستی .”  ۲۵عیسی حرف روح پلید را قطع کرد و دستور داد تا از او بیرون بیاید.  ۲۶ همان دم ، روح پلید او را به زمین زد، نعره ای برآورد و از او خارج شد.  ۲۷ حیرت همه حاضرین را فرو گرفت ؛ ایشان با هیجان به یکدیگر می گفتند: “این دیگر چه نوع مکتب جدیدی است ؟ کلام او بقدری قدرت دارد که حتی ارواح پلید نیز از او فرمان می برند!”  ۲۸ طولی نکشید که در تمام ایالت جلیل خبر معجزه عیسی پیچید.  ۲۹ عیسی از کنیسه خارج شد، و به اتفاق یعقوب و یوحنا به خانه شمعون و اندریاس رفت .  ۳۰ وقتی به خانه رسیدند، دیدند که مادر زن شمعون تب کرده و خوابیده است ؛ فوری به عیسی خبر دادند.  ۳۱ عیسی نزد او رفت ، دستش را گرفت و او را برخیزاند. همان لحظه تبش قطع شد و برخاست و مشغول پذیرایی گردید.  ۳۲ هنگام غروب ، مردم بیماران و دیوانگان را نزد عیسی آوردند تا شفایشان دهد.  ۳۳ تمام اهالی شهر نیز برای تماشا جلو در خانه گرد آمده بودند.  ۳۴ پس عیسی بیماران زیادی را شفا بخشید و روح های ناپاک بسیاری را از دیوانه ها بیرون کرد، اما اجازه نداد ارواح ناپاک چیزی بگویند زیرا او را می شناختند.  ۳۵ صبح روز بعد، وقتی هنوز هوا تاریک بود، عیسی برخاست و تنها به صحرا رفت تا در آنجا دعا کند.  ۳۶کمی بعد شمعون با سایرین به جستجوی او رفتند.  ۳۷ وقتی او را یافتند، گفتند: “همه بدنبال شما می گردند.”  ۳۸ ولی عیسی در جواب ایشان فرمود: “باید به شهرهای دیگر هم بروم ، تا به اهالی آنجا نیز پیغامم را برسانم ، چون بخاطر همین به اینجا آمده ام .”  ۳۹ پس در تمام ایالت جلیل سفر کرد و در کنیسه ها به تعلیم و راهنمایی مردم پرداخت و ارواح پلید را از دیوانه ها بیرون کرد.  ۴۰ روزی یک جذامی آمده ، نزد عیسی زانو زد و التماس کنان گفت : “اگر بخواهید می توانید مرا شفا دهید.”  ۴۱ عیسی دلش بر او سوخت ، دست خود را بر او گذاشت و فرمود: “البته که می خواهم ! شفا بیاب .”  ۴۲ بلافاصله جذام او بر طرف شد و شفا یافت .  ۴۳ هنگامی که عیسی او را مرخص می نمود، با تأکید زیاد به او فرمود: ۴۴ ”بی درنگ نزد کاهن برو تا تو را معاینه کند. بین راه نیز با کسی صحبت نکن . آن هدیه را هم که موسی برای جذامی های شفا یافته تعیین کرده ، با خودت ببر تا به همه ثابت شود که شفا یافته ای .”  ۴۵ اما او همانطور که می رفت ، فریاد می زد که شفا یافته است . در نتیجه ، مردم دور عیسی جمع شدند، بطـوری که از آن به بعد دیگـر نتوانست آزادانه وارد شهری شود. او مجبور بود پس از آن در بیابانها بماند، ولی مـردم از همه جا نـزد او می شتافتنـد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر