۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

متی فصل ۱۳ ( ترجمه تفسیری)



متی   فصل ۱۳  ( ترجمه تفسیری)


  حکایت کشاورز
 ۱ در همان روز، عیسی از خانه خارج شد و به كنار دریا رفت  ۲ چیزی نگذشت كه عده زیادی دور او جمع شدند. او نیز سوار قایق شد و در حالیكه همه در ساحل ایستاده بودند، به تعلیم ایشان پرداخت .  ۳ و در حین تعلیم ، حكایت های بسیاری برای ایشان تعریف كرد، كه یكی از آنها این چنین بود: كشاورزی در مزرعه اش تخم می كاشت .  ۴ همین طور كه تخمها را به اطراف می پاشید، بعضی در گذرگاه كشتزار افتاد. پرنده ها آمدند و آنها را خوردند.  ۵ بعضی روی خاكی افتاد كه زیرش سنگ بود. تخمها روی آن خاك كم عمق ، خیلی زود سبز شدند.  ۶ ولی وقتی خورشید سوزان بر آنها تابید، همه سوختند و از بین رفتند، چون ریشه عمیقی نداشتند.  ۷ بعضی از تخمها لابلای خارها افتاد. خارها و تخمها با هم رشد كردند و ساقه های جوان گیاه زیر فشار خارها خفه شد.  ۸ ولی مقداری از این تخمها روی خاک خوب افتاد، و از هر تخم ، سی و شصت و حتی صد تخم دیگر بدست آمد.  ۹ اگر گوش شنوا دارید، خوب گوش دهید! «  ۱۰ در این موقع شاگردان ، نزد او آمدند و از او پرسیدند: «چرا همیشه حکایت هایی تعریف می کنید که درکشان مشکل است ؟«  ۱۱ عیسی به ایشان فرمود: «قدرت درک اسرار ملکوت خدا فقط به شما عطا شده ، و به دیگران چنین درکی بخشیده نشده است . «  ۱۲ سپس به ایشان گفت : «به کسی که دارد، باز هم داده می شود، تا آنچه دارد زیاد شود.  ۱۳ولی از کسی که چیزی ندارد، آن مقدار کمی هم که دارد گرفته می شود. به همین دلیل است که من این حکایتها را می گویم تا مردم بشنوند و ببینند ولی نفهمند.  ۱۴ در کتاب اشعیای نبی درباره این مردم پیشگویی شده که : ایشان می شنوند ولی نمی فهمند، نگاه می کنند ولی نمی بینند.  ۱۵ زیرا فکر ایشان از کار افتاده ، گوشهایشان سنگین شده ، و چشمانشان بسته شده است . وگرنه می دیدند و می شنیدند و می فهمیدند، و بسوی خدا باز می گشتند تا خدا آنان را شفا بخشد.  ۱۶ اما خوشابحال شما که چشمانتان می بینند و گوشهایتان می شنوند.  ۱۷ بسیاری از پیغمبران و مردان خدا آرزو داشتند چیزی را که شما می بینید، ببینند، و آنچه را که می شنوید، بشنوند، ولی نتوانستند.  ۱۸ اکنون معنی حکایت کشاورز را برای شما بیان می کنم :  ۱۹ گذرگاه کشتزار که تخمها بر آن افتاد، دل سخت کسی را نشان می دهد که گر چه مژده ملکوت خداوند را می شنود، ولی آن را درک نمی کند. در همان حال ، شیطان سر می رسد و تخمها را از قلب او می رباید.  ۲۰ خاکی که زیرش سنگ بود، دل کسی را نشان می دهد که تا پیغام خدا را می شنود فوراً با شادی آن را قبول می کند،  ۲۱ ولی چون آن را عمیقاً درک نکرده است ، در دل او ریشه ای نمی دواند و به محض اینکه آزار و اذیتی بخاطر ایمانش می بیند، شور و حرارت خود را از دست می دهد و از ایمان برمی گردد.  ۲۲ زمینـی که از خارهـا پوشیـده شـده بـود، حالت کسی را نشان می دهد که پیغام را می شنـود ولـی نگرانیهـای زندگی و عشق به پول ، کلام خدا را در او خفه می کنند، و او نمی تواند خدمت مؤثری برای خدا انجام دهد.  ۲۳ و اما زمیـن خـوب قلب کسی را نشان می دهد که به پیغام خـدا گـوش می دهـد و آن را می فهمد و به دیگران نیز می رساند و سی ، شصت و حتی صد نفر به آن ایمان می آورند. «

  در این دنیا، نیک و بدی با هم رشد می کنند
 ۲۴ عیسی مثل دیگری به این شرح برای ایشان آورد: آنچه در ملکوت خداوند روی می دهد، مانند ماجرای آن شخصی است که در مزرعه خود تخم خوب کاشته بود.  ۲۵ یک شب وقتی او خوابیده بود، دشمن او آمد و لابلای تخم گندم ، علف هرز کاشت و رفت .  ۲۶ وقتی گندم رشد کرد و خوشه داد، علف هرز هم با آن بالا آمد.  ۲۷ کارگران او آمدند و به او خبر دادند که : آقا، این مزرعه که شما تخم خوب در آن کاشتید، پر از علف هرز شده است .  ۲۸ او جواب داد: این کار دشمن است . گفتند: می خواهید برویم علف های هرز را از خاک بیرون بکشیم ؟  ۲۹ جواب داد: نه ! این کار را نکنید. ممکن است هنگام درآوردن آنها، گندمها نیز از ریشه در بیاینـد.  ۳۰ بگذارید تا وقت درو، هر دو با هم رشد کننـد، آنگاه به دروگرها خواهم گفت علف هرز را دسته کننـد و بسوزاننـد و گنـدم را در انبـار ذخیــره نماینـد. «

  ملکوت خدا رشد می کند و وسیع می شود
 ۳۱ عیسی باز مثل دیگری برای ایشان آورد: «ملکوت خدا مانند دانه ریز خردل است که در مزرعه ای کاشته شده باشد.  ۳۲ دانه خردل کوچکترین دانه هاست ؛ باوجود این ، وقتی رشد می کند از تمام بوته های دیگر بزرگتر شده ، به اندازه یک درخت می شود، بطوری که پرنده ها می آیند و در لابلای شاخه هایش لانه می کنند. «  ۳۳ این مثل را نیز گفت : «می توان آنچه را که در ملکوت خداوند روی می دهد، به زنی تشبیه کرد که نان می پزد. او یک پیمانه آرد برمی دارد و با خمیرمایه مخلوط می کند تا خمیر وَر بیاید. «  ۳۴ عیسی برای بیان مقصود خود همیشه از این نوع امثال و حکایات استفاده می کرد؛ و این چیزی بود که انبیاء نیز پیشگویی کرده بودنـد. پس هرگاه برای مردم سخن می گفت ، مثلی نیز می آورد.  ۳۵ زیرا در کتاب آسمانی پیشگویی شده بود که «من با مثل و حکایت سخن خواهم گفت و اسراری را بیان خواهم نمود که از زمان آفرینش دنیا تا حال پوشیده مانده است . «  ۳۶ پس از آن ، عیسی از نزد جماعت به خانه رفت . آنگاه شاگردانش از او تقاضا کردند که معنی حکایت گندم و علف هرز را برای ایشان بیان کند.  ۳۷ عیسی فرمود: «بسیار خوب . من همان کسی هستم که تخم خوب در مزرعه می کارد.  ۳۸ مزرعه نیـز این دنیاسـت و تخمهای خوب آنانی هستند که پیرو ملکوت خداوند می باشند، و علفهای هرز پیروان شیطانند.  ۳۹ دشمنی که علفهای هرز را لابلای گندمها کاشت ، شیطان است . فصل درو، آخر زمان است ، و دروگرها، فرشتگان می باشند.  ۴۰ همانطور که در این حکایت ، علفهای هرز را دسته کردند و سوزاندند، در آخر زمان نیز همینطور خواهد شد.  ۴۱ من فرشتگان خود را خواهم فرستاد تا هر چیزی را که باعث لغزش می شود و هر انسان بدکاری را از ملکوت خداوند جدا کنند،  ۴۲ و آنها را در کوره آتش بریزند و بسوزانند، جایی که گریه و فشار دندان بر دندان است .  ۴۳در آن زمان ، انسانهای نیک در ملکوت پدرم خدا، همچون خورشید خواهند درخشید. اگر گوش شنوا دارید، خوب گوش دهید. «

  چند حکایت دیگر دربارۀ ملکوت خداوند
 ۴۴ « ملکوت آسمان مانند گنجی است که مردی در یک مزرعه پیدا کرد و دوباره آن را زیر خاک پنهان نمود و از ذوق آن ، رفت و هر چه داشت فروخت تا پول کافی بدست آوَرَد و آن مزرعه را بخرد و صاحب آن گنج شود. «  ۴۵ ملکوت آسمان را می توان به گونه ای دیگر نیز توصیف کرد. یک تاجر مروارید، در جستجوی مرواریدهای مرغوب بود.  ۴۶ سرانجام وقتی به مروارید با ارزشی دست یافت ، رفت و هر چه داشت فروخت تا آن را بخرد. «  ۴۷ باز می توان ملکوت آسمان را اینچنین توصیف کرد. ماهیگیران تور ماهیگیری را داخل آب می اندازند و انواع گوناگون ماهی در تورشان جمع می شود.  ۴۸ سپس آن را به ساحل می کشند و ماهیهای خوب را از بد جدا می کنند و خوبها را در ظرف می ریزند و بدها را دور می اندازند.  ۴۹ در آخر دنیا نیز همینطور خواهد شد. فرشتگان آمده ، انسانهای خوب را از بد جدا خواهند کرد؛  ۵۰ انسانهای بد را داخل آتش خواهند افکند که در آنجا گریه خواهد بود و فشار دندانها بر هم .  ۵۱ درک می کنید چه می گویم ؟« شاگردانش جواب دادند: «بلی . «  ۵۲ آنگاه عیسی ادامه داد: «کسانی که در شریعت موسی استادند و حال شاگرد من شده اند، از دو گنج کهنه و نو برخوردارند. گنج کهنه ، تورات است و گنج نو، انجیل . «

  همشهریهای عیسی به او ایمان نمی آورند
 ۵۳ پس از بیان این حکایات ، عیسی به شهر ناصره بازگشت و در عبادتگاه ها به تعلیم مردم پرداخت .  ۵۴ مردم از این همه حکمت و معجزه ای که از او می دیدند در حیرت افتادند و گفتند:  ۵۵ «چگونه چنین امری امکان دارد؟ او پسر یک نجار است . مادرش مریم را می شناسیم ، برادرانش نیز یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا می باشند.  ۵۶ خواهرانش نیز همین جا زندگی می کنند. پس این چیزها را از کجاآموخته است ؟« ۵۷ به این ترتیب به سخنانش اعتنایی نکردند .پس عیسی به ایشان گفت» : پیامبر همه جا مورد احترام مردم است ، جز در وطن خود و بین هموطنان خویش «.  ۵۸ از اینرو، به علت بی ایمانی ایشان ، معجزات زیادی در آنجا بعمل نیاورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر