۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

شام آخر



لوقا باب ۲۲
شام آخر

۱۴ و چون‌ وقت‌ رسید، با دوازده‌ رسول‌ بنشست‌. ۱۵ و به‌ ایشان‌ گفت‌: “اشتیاق‌ بی‌نهایت‌ داشتم‌ که‌ پیش‌ از زحمت‌ دیدنم‌، این‌ فصح‌ را با شما بخورم‌. ۱۶ زیرا به‌ شما می‌گویم‌ از این‌ دیگر نمی‌خورم‌ تا وقتی‌ که‌ در ملکوت‌ خدا تمام‌ شود.” ۱۷ پس‌ پیاله‌ای‌ گرفته‌، شکر نمود و گفت‌: “این‌ را بگیرید و در میان‌ خود تقسیم‌ کنید. ۱۸ زیرا به‌ شما می‌گویم‌ که‌ تا ملکوت‌ خدا نیاید، از میوه‌ مو دیگر نخواهم‌ نوشید.” ۱۹ و نان‌ را گرفته‌، شکر نمود و پاره‌ کرده‌، به‌ ایشان‌ داد و گفت‌: “این‌ است‌ جسد من‌ که‌ برای‌ شما داده‌ می‌شود؛ این‌ را به‌ یاد من‌ بجا آرید.” ۲۰ و همچنین‌ بعد از شام‌ پیاله‌ را گرفت‌ و گفت‌: “این‌ پیاله‌ عهد جدید است‌ در خون‌ من‌ که‌ برای‌ شما ریخته‌ می‌شود. ۲۱ لیکن‌ اینک‌ دست‌ آن‌ کسی‌ که‌ مرا تسلیم‌ می‌کند با من‌ در سفره‌ است‌. ۲۲ زیرا که‌ پسر انسان‌ برحسب‌ آنچه‌ مقدر است‌، می‌رود لیکن‌ وای‌ بر آن‌ کسی‌ که‌ او را تسلیم‌ کند.” ۲۳ آنگاه‌ از یکدیگر شروع‌ کردند به‌ پرسیدن‌ که‌ کدام‌ یک‌ از ایشان‌ باشد که‌ این‌ کار بکند؟ ۲۴ ودر میان‌ ایشان‌ نزاعی‌ نیز افتاد که‌ کدام‌ یک‌ از ایشان‌ بزرگتر می‌باشد. ۲۵ آنگاه‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: “سلاطین‌ امت‌ها بر ایشان‌ سروری‌ می‌کنند و حکام خود را ولی‌نعمت‌ می‌خوانند. ۲۶ لیکن‌ شما چنین‌ مباشید، بلکه‌ بزرگتر از شما مثل‌ کوچکتر باشد و پیشوا چون‌ خادم‌. ۲۷ زیرا کدام‌یک‌ بزرگتر است‌؟ آنکه‌ به‌ غذا نشیند یا آنکه‌ خدمت‌ کند؟ آیا نیست‌ آنکه‌ نشسته‌ است‌؟ لیکن‌ من‌ در میان‌ شما چون‌ خادم‌ هستم‌. ۲۸ و شما کسانی‌ می‌باشید که‌ در امتحانهای‌ من‌ با من‌ به‌ سر بردید. ۲۹ و من‌ ملکوتی‌ برای‌ شما قرار می‌دهم‌ چنانکه‌ پدرم‌ برای‌ من‌ مقرر فرمود، ۳۰ تا در ملکوت‌ من‌ از خوان‌ من‌ بخورید و بنوشید و بر کرسیها نشسته‌ بر دوازده‌ سبط‌ اسرائیل‌ داوری‌ کنید.”

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر