۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

گزیده ای ازایمان من حامد درخشان



ای جان من خداوند را ستایش کن !
چرا من این جمله را مینویسم .
چرا
خدوند سرای من است از چه بترسم وقتیکه او اینجا ،همینجا ،کنار من است .
نزدیکتر به پلکان چشم .
حامد هستم ٢٧ ساله از کازرون .
عیسی مسیح خدای من است .از چه هراسان باشم .هر وقت که از او خواستم
اجابت کرد .خدایا بیبار باران رحمت خود را برای اشکهایت همان آب حیاتی استکه خرس نوشید و در بدره جاودانگی شد .
ببار برایم تو که هزاران چشمه جوشان پشت مردمکه حیات پنهان کرده ای ،ببار
خداوندم ای مهربانم تو خود گفتی که من هستم اینجا در سوئد از تو میخاهم که به فریاد ما برسی
از تو میخاهم که ما را تنها نگزاری  ببار برایم تو که اشکهایت برف آب شده کوهستان است
ببار ،ببار ،سیلاب دردهایت را دوست درام .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر